صبر ریحانه ها

صبر ریحانه ها
آخرین نظرات

۳۸ مطلب در مرداد ۱۳۹۰ ثبت شده است

میدانی خدایا
هر چه فکر میکنم
هیچ حرفی نمیماند
جز نگاه "تو".
وقتی بخواهیاین آیه را
به شوق نگاه "تو"
بخوانی
خیلی چیزها فرق میکند
که آنوقت خدایا
ریحانه بودنمان
چه قابل نگاه "تو" را دارد
حتی وقتی جمع میشود با گرمای هوا و تشنگی به وقت روزه بودنها
آنگاه که فرمودی
"(ای پیامبر به همسران و دختران و زنان مومنان بگو: جلبابهای خود را بر خویش فرو افکنند
این کار برای اینکه شناخته شوند و مورد آزار قرار نگیرند بهتر است
( و اگر تا کنون خطا و کوتاهی از آنها سر زده توبه کنند )
خداوند همواره آمرزنده و مهربان است )"
سوره مبارکه ی احزاب آیه ی59
بی هیچ نقطه نوشت
ما را نگاه "تو" کافیست
برای عاشقی
تنها
"تو"
بمان

---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
از وبلاگ
رایحه ی بهشت

لازم نیست کسی فیلسوف باشد تا از چیستی ها و چگونگی ها پرسش کند. زیرا اصولا فلسفه متاخر از پرسشگری بشر ایجاد شده است. اما این پرسش گری و تفلسف و تفکر است که زندگی را معنا میبخشد و بودن ما را از حیوانات فاصله میدهد؛ چرا که انسان، حیوانی است ناطق! و نطق از تفکر و تعقل جاری میشود. پس صرف به کار گیری عقل و فکر شرافتی است که از دست دادنش زیان بار است.
شکستن اشل های پذیرفته شده جامعه، بعضا مساوی شکستن تابوهایی هستند که از اصالت دور مانده اند. لازم است شکسته شوند؛ ولی صدای حاصل از این شکست آزار دهنده است. پس ایثار و جهاد پیش نیاز اقدام به چنین تلاشی است و البته اجر و اثر آن نیز بسیار بالاست.
زن بودن دشوار ترین کار در این روزهاست.یا باید همانند الگو های موروثوی و قدیمی بود که قاعدتا امکان پذیر نیست و چنین بودنی مساوی له شدن زیر چرخ های روزگار جدید است. یا باید به اجبار در قالب های وارداتی جا گرفت که این هم مساوی از بین رفتن است.
لازم نیست فیلسوف بود تا به دنبال تعریفی جدید و اصیل از زن باشیم. برای این کار کافی است اشل های "سنتی" و "وارداتی" را بشکنیم و فارغ از تفکرات تحمیلی، داشته ها و باورهایمان را بازنگری کنیم.

چگونه بودن
تنها در این صورت است که روشنی قدر فاطمه سلام الله علیها شب تاریک جهل ما را روشن میکند و پاسخی واقعی و اصیل به چگونه بودن ما میدهد. کاش فاطمه سلام الله علیها را فراتر از ایام فاطمیه و عزاداری ها جستجو کنیم. کاش به جای قسم دادن پهلوی شکسته اش،* عمق فکر و ایمانش را قسم دهیم؛ چگونه بودنش را تفکر کنیم و بفهمیم که اسوه بودن او، مفهومی شعاری و نمادین نیست. یک حقیقت متجلی است.

-------
*افرادی رو دیدم که شدیدا به این قسم اصرار دارن!
میلاد کریم آل عبا، امام حسن(ع)، مبارک باشه،از سفره کرامتشون فهم و عقل نصیبتون.

-------
تصادفا در جریان این موج وبلاگی قرار گرفتم/ لطفا حمایت کنید.
http://reyhaaneha.ir

---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
از وبلاگ
بی کرانه
چادرم
شبها که سایه ات را روی سرم می گسترانی
توی همین خیابانهای شلوغ روزمرگی
آن قدر که سیاهی
دیده نمیشوم
و روزها توی این دنیای رنگارنگ
آنقدر که سیاهی
توی ذوق میزنم
رمضان
توی خیابان های بالای شهر
بوی تند آدامس و بستنی دارد
و طعم بوق زدن وسط صدای خواننده ی زن
گاهی هم بوی ناسزا میدهد
با واژه هایی که بیرون می پاشد
از نگاههای تحقیر آمیزشان
می تکانم
خاکستر کنایه ها را از روی چادرم
دستهایم داغ میشود ، گر می گیرد
روزها خورشید، توی صورتم می کوبد
مشت نورش را
شبها کابوس می بینم
می بینم سایه ات را از سرم برداشته ای

گور متحرکی شده ام که هر کس می آید
تیر نگاهی ، سنگی توی گودالم می اندازد و میرود...
زخمی شده ام و بیجان
خدا را شکر کسی گودال را به نظاره ننشسته...
السلام علی مرمّل بالدماء ..
ماه گرم خدا به طعم روسری و چادر داغ!
سایه ات بر سرم مستدام

موج وبلاگی صبر ریحانه
-------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------   از وبلاگ نجوا به سبک ما

هر آدمی را پرچم‌دار نمی‌کنند.
پرچم را به دست راست‌قامت‌ترین باید داد.
به دست پایدارترین؛
مطمئن‌ترین؛
سالم‌ترین؛
و البته وفادارترین.

سلام بر ریحانه‌ها
که خدا پرچم‌دارشان خواسته.
پرچم‌دار عبودیت؛
پرچم‌دار اسلام.

ریحانه‌ها
آماج حمله‌های شیطانی اگر هستند،
پرچم اسلام را
-حجاب را-
به دوش دارند.

سلام بر ریحانه‌ها
سلام بر پایداری‌شان
سلام بر صبرشان
و سلام بر شکوه ایمان‌شان؛ روزی‌که ایمان‌ها را به سنجه آورند(
+).
:: تقدیم به خواهرانم، مادرم و همسرم که همیشه به ایمان‌شان غبطه خورده‌ام. علی‌الخصوص در این روزهای آتش و در روزهای فتنه‌گون. این کوتاه را به بهانه‌ی دعوت باء نوشتم در تقدیر از صبر ریحانه‌ها. "ذلک و من یعظّم شعائر الله فإنّها من تقوی القلوب"(+).
--------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
از وبلاگ
رستاخیزجان
 
  زن مسلمان با حجاب است و بهترین حجاب برای او چادر است
پوشش زن مسلمان همان جلابیبی است که در قرآن آمده و به تعبیر مفسرین چادر است
زن مسلمان چادر مشکی را به هر رنگ دیگری ترجیح میدهد چراکه مشکی کمتر از هر رنگ دیگری جلب توجه دارد و بخاطر حالت متکبرانه آن که این موضوع در اسلام برای خانم ها در برابر نامحرم تکریم شده است.

حجاب برای او تابستان و زمستان، گرما و سرما نمی شناسد. زن مسلمان در گرمای تابستان و با زبان روزه ، به پوشش خود توجه بیشتری دارد.
او حیا، عفت، نجابت، عصمت و ... خود را رفتارهای ظاهری و باطنی خود که از مهمترین آنان نوع پوشش است جستجو می کند و آن را جزئی از اعتقاد خود می داند. چادر و بالاخص چادر مشکی را برای حفظ شان، حرمت و حریت خود در جامعه انتخاب می کند و نه تنها بر آن صبر می کند بلکه مایه افتخار و مباهات اوست
امام خامنه ای در بیانات در دیدار با اعضاى شوراى فرهنگى، اجتماعى زنان، جمعى از زنان پزشک متخصص، و مسؤولان اولین کنگره‏ى حجاب اسلامى، به مناسبت میلاد حضرت فاطمه‏ى زهرا(س) -  70/10/4  :
(بعضیها از چادر فرار مى‌کنند، به خاطر این‌که هجوم تبلیغاتى غرب دامنگیرشان نشود؛ منتها از چادر که فرار مى‌کنند، به آن حجاب واقعى بدون چادر هم رو نمى‌آورند؛ چون آن را هم غرب مورد تهاجم قرار مى‌دهد!
شما خیال کرده‌اید که اگر ما چادر را کنار گذاشتیم، فرضاً آن مقنعه‌ى کذایى و آن لباسهاى «و لیضربن بخمرهنّ على جیوبهنّ» و همانهایى را که در قرآن هست، درست کردیم، دست از سر ما بر مى‌دارند؟ نه، آنها به این چیزها قانع نیستند؛ آنها مى‌خواهند همان فرهنگ منحوس خودشان عیناً این‌جا عمل بشود؛ مثل زمان شاه که عمل مى‌شد. )
اما یک سوال:
او ( مهدی کلهر در ویژه نامه خاتون )که می گوید؛پیامبر (ص) فرمود رنگ مشکی مکروه است پس نباید از این رنگ در پوشش استفاده نمود، چرا به حرام بودن بی حجابی و بد حجابی اشاره نمی کند؟ چرا در مورد چیزی که حرام بودنش مسلم است حرفی ندارد ولی در مورد مطلبی که به آن علمی ندارد اظهار نظر می کند ( از نظر علما کراهت رنگ مشکی برای لباس است و چادر لباس محسوب نمی گردد). روشن است که بعد از عنوان نمودن مناسب نبودن چادر برای پوشش زنان نوبت به طرح آزادی های دیگری در این خصوص خواهند شد تا پله پله اهداف خود را دنبال کنند.
اینجا اعلام حضور کنید: ( موج وبلاگی صبر ریحانه ها )
---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
از وبلاگ بالاتر از این 

 

بسم الله.

این روزها خیلی زود می آیند. خیلی زود شب می شود. خیلی زود صدای تکرار ثانیه ها را می شنوم. خودم را بازیچه ی هرچیزی می کنم که ذهنم را از فکر های نا گهانی که هجوم می آورند خلاص کنم.

یک فکری می کنم. یک خبر را از تلویزیون می بینم. یک اتفاق سد روزمرگی ها را می شکند و بعد که از دور نگاه می کنم انگار که همه چیز به هم مربوط اند.

دوست دارم بتوانم راحت از سیاست بنویسم.از مسائل هر روزه ی اجتماع. یا از نُت های کنسرت انسانیت. اما جور نمی شود.

=8سال جنگ + هزارها شهید + چند سال بعد.....و حالا اگر از یک شهید بنویسی انگار یک حرف دِموده و تیره فکرانه زده ای. با زبان بی زبانی متهم می شوی به بی فرهنگی و بی کلاسی. و تــــو چشم می دوزی و می گویی: این خط قرمز من است. اینجا کوتاه نمی آیم. نع...و با نگاهت می خواهی سیلی بزنی به صورت آنهایی که روبه رویت نشسته اند و تا حالا داشتید دوستانه باهم صحبت می کردید. با غرور لبخند می زنی ...و طرف مقابلت به لکنت می افتد. و حرف های زیرلبی را احساس می کنی در میان 2 نفر دیگر مقابلت. و بعد به سقف زل می زنی و می خواهی جلوی خودت را بگیری که شما با چه جراتی می خواستید بروید روی مزار همین آدم هایی بی کلاس گل بگذارید؟ عکس بگیرید و توجه بخرید به خرج خونی که برایش ذره ای ارزش قائل نیستید. خونی که انگار در سال های خشکسالی تنها برای آب یاری باغ های شقایق و لاله استفاده شده اند!!!! و تــــو گفتی نع.... شما با این نیت به هیچ جایی نمی رسید هر وقت واقعا ارزش آن استخوان های زیر خاک را فهمیدید من هم رضایت می دهم که گرمای دستانتان برای فاتحه ای روی سنگ سردش دایره بکشد. و نگذاشتی این قرارداد پیچیده با این بهانه ها عقد بشود، و تـــــو از وقتی این حرف ها را زدی ، این روزها با خنده به تــــو می گویند نیت هم کردیم ولی نشد و تــــو احتمالا این روزها بعد از یکسال بازنشستگی از لقب "فاطی کوماندو" به "خانوم نیت" معروف شده ای.

 در چشمانت زل میزند و از افتخاراتش در بسیج می گوید و بعد با حالتی بین استحضا و ناراحتی از بسیجی تعریف ارائه می دهد؛ و جمع و تفریق می کند، و فرمول را اثبات می کند، و داد می زند آیییی که همه بسیجی ها منفعت طلبند. و تــــو با نرم ترین شیوه ای که بلدی داد می زنی: آییییی اینجا خط قرمز من است......این بار کوتاه نمی آیم... بلــــه خیلـــی ها برای منافع خودخواسته و خدا دانسته ی خودشان، دنبال یک تکه مقوای 10 در 5 سگ دو زده اند. و تــــو می خواهی هرجوری شده بدون دعوا حالی اش کنی که تو هم یکی از آنها...  تو خودت جناب..... خودت می توانی با صدای بلند اقرار کنی تنها به خاطر کلمه ی مقدس بسیج واردش شده ای؟؟؟؟

این روزها درد زیاد است. می آیم در میان همین وبلاگ ها می چرخم و با کلی خوشحالی روحیه می گیرم. و همین باعث می شود که بتوانم با غرور سرم را بالا بگیرم و در دلم به آدم جلوی رویم بگویم: تویی که فکر می کنی با مخالف کردن با ارزش ها برای خودت شخصیت می خری و صاحب نظر می شوی.... تو در ناکجا آباد سیر می کنی. دور باطل می زنی رفیق.

----- > حکایت این روزهای من شده مثل مسابقه ی طناب کشی. جاااان می کَنی برای خودت! که نـــه. برای خودی که معــرّف چادر روی سرت هستی افتخاری بدست بیاوری. سری در سرها پیدا کنی. امتیاز بگیری تا بتوانی بدون دلهره، بدون ذره ای ترس از گذشته ات، از موفقیتت حرف بزنی. حرف هم نزدی با رفتارت. با مهارتت لب های را بدوزی. چشم ها را خیره کنی.  ولـــــــــــــــی یک نفر آن طرف طناب ایستاده هی می کشد. یار می طلبد. و تو از خجالت هوچی گری او می خواهی آب شوی. امروز چادر از سر بر می دارد. فردا  bf پیدا می کند. فردایش با وضع آن چنانی بیرون می رود. و ذره ذره خودش را سخره ی خاص و عام می کند. و خداوندا انگار بدون وجدان درد، توی دوربین می خندد.....ونمی داند همان پسرها پشت سرش گفته اند فلانی حجابش را هم با بینی اش عمل کرده‼‼ تا این اندازه کوچک می شود و انگاری تو کوچک شده ای و هرلحظه می خواهی ذره ذره آب شوی. سر به بیابان بگذاری و توی گوش دنیا داد بزنی به والله این رسم آدمیت نیست. این قراری نبود که یک سمتش را تو امضا کرده بودی یک سمتش را خدا با قلم ابدی اش.

این روزها انگار قرآن دیگری نازل شده. همه صاحب فتوا شده اند. و دین همینطور دارد پیچ می خورد. گره می خورد. و با قیچی فراموشی به عنوان یک تکه ی اضافی از لحظه های نفس کشیدنمان بریده می شود.

ای خدایی که در نفس های من پیدایی..........در این شب هایی که تقدیرم را می نویسی تنها برایم عاقبت بخیری بنویس.....و صبر...و دیگر هیچ.

آهای به آن بالاهای آسمان، شما ای فرشته های قلم به دست خدا : این بار را تقلب بنویسید، ثبت کنید که این فرزند برای خدانمایی نوشته و... تنهـــا خدا 

 قـــرباااااانــت بـشوم. مرا در آغوش می گیری؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

:::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::

به دعوت از "هفت قم تا تو " برای حمایت از موج وبلاگی صبر ریحانه ها )

[ این نوشتار آنطور که باید در خور لیاقت این موج نبود. اما خواستم کمی بی ربط ولی دلی باشد تا تماما با ربط ولی تنها از روی رفع تکلیف. ]

همچنین دعوت می شود از:  لحظه های بی تو – دیوونه ی غربتی - دل داده ام به باد – مخ نویسی های یک مخچه پنجره ی من – کوچه ی امید – انا عمار؟! - ببخشید چند لحظهسه نقطه – طواف یار –  راه باز است برخیز و قدم بردار -اگنوستیک - یاس مهربانی
---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
از وبلاگ مشق روزهای بارانی

بسم الله
ایمان به خدا یا زندگی به سبک شیطان. این انتخابی است که همه م می کنیم و راه سومی وجود ندارد.
ایمان به خدا یعنی زندگی در عالم نور. و زندگی در این عالم قواعدی دارد که اهالی آن، پذیرفته اند؛ با سرخوشی لذت بخشی هم پذیرفته اند.
قاعده دوم این است که هر چه عاشق تر باشی دوست داری در راه اثبات عشقت بیشتر سختی بکشی. دوست داری خودت را برایش لوس کنی و در لحظات سخت در آغوش مناجاتش آرام بگیری. وقتی روزه ای و در میان چادر مشکی گویی خورشید را در آغوش خود حمل می کنی و از تشنگی له له می زنی، فکر می کنی در میان بال فرشتگان قدم برمی داری.
ولی نه! صبر کن...
شاید در این لحظات یاد چیزی بیفتی که دیگر اینها را سختی ندانی یا شاید از اینکه به خودت مباهات کردی خجالت بکشی. مثلا یاد مادران سومالی که حجاب زیبایشان را در تلویزیون دیده ای. تو بعد افطار سیر و سیراب می شوی ولی آنها چه؟ آنها شاید با اشکهایی که برای فرزندان گرسنه شان می ریزند سیراب شوند. راستی، آدم که اشک می ریزد تشنه تر می شود. نه؟ حالا شاید یاد چیز دیگری بیفتی...
یاد زینب کبری و لبان تشنه اش.
او هم تشنه بود. روزه نبود ولی به خاطر خدا تشنه بود. مهم این است که به خاطر خدا باشد. او هم چادر مشکی به سر داشت زیر آفتاب داغ کربلا. ولی چادر مشکی اش سفید شده بود از خاک سرخکربلا.  او تشنه بود ولی زیر آفتاب سوزان با چادرش می دوید. گریه می کرد و گریه کودکان را هم ساکت می کرد. او تشنه بود ولی باید همه تشنگان را تیمار می کرد.
خدایا! یک نفر می تواند چند نفر باشد؟ به جای چند نفر بدود و تیمار کند و تشنه هم باشد؟
خدایا! من دیگر تشنه نیستم. من عاشق زینب توام. زینب علی. محبوب تو.
برای صبر ریحانه ها
------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
از وبلاگ سنا

 
 
 
 
 
 
 
---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
طراح: مرجانه رنجبر؛ مدیر وبلاگ وتر
همیشه چادر به سر میکنی
و در ماه رمضان محکمتر
همیشه باارزشت می کند
و در ماه رمضان باارزشتر
همیشه کمک میکند نوچه ی شیطان نشوی*
و در ماه رمضان بیشتر
همیشه پیش خدا سربلندت می کند
و در تابستان و روزه داشتن سربلندتر
با چادرت در تابستان به ماه مهمانی اش می روی و می گویی
ببین چقدر دوستت دارم
این هم نشانی اش
...

چادرم را دوست دارم
مثل قلم
و مثل هر آن چیز دیگری که در این جهاد
برای تو مجاهدم می کند
...

*دختر باشی
یا پسر
فرقی نمی کند
همیشه می توانی انتخاب کنی
نوچه ی شیطان باشی یا مسجود فرشتگان
فقط شکلش فرق می کند
که چطور خودت را ، خواهران و برادرانت را، به خدا نزدیک کنی یا از خدا دور
انسانی باشی از جنس آدم یا از جنس ...
همه ی مطلب همین است

لینک مرتبط: چی شد چادری شدم؟

در این موج وبلاگی از «بالاتر از این»، «نشست های دوستانه» ،  «اصطلاحات و مقالات سیاسی»، «حلقه معرفت»، «دریای دل»،  «بصیرت و عمار 1388»، «سنگر ایثار»، «امتداد قاصدک» ، «زیباترین شکیب»، «تاریخ از نگاه دیگر»، «بهتره بدونیم» و تمامی وبلاگ نویسان مجاهدی که این مطلب رو می خوانند، دعوت میکنم که به این موج بپیوندند.

اینجا اعلام حضور کنید: ( موج وبلاگی صبر ریحانه ها )

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
از وبلاگ بهترین و جالب ترین مطالب

 سلام ریحانه های دوست داشتنی خدا....
هرچندفرصت برای یاس مهربانی کم دارم اما برای  صبر ریحانه ها  مشتاق شدم تا نقدی که پیرامون خاتون نگاشته بودم را در وبلاگم کار کنم! به هر حال این تقدیمی است  به ریحانه هایی که صبرشان الگویی است از زینب فاطمه و علی !
خاتون را خواندم!((خاتونی)) که گفتند ((روایتی است از هفت هزار سال شیدایی!))
خاتون جان! بی رودربایستی دلم را بدجور شکستی! من زن محجبه مسلمان ایرانی چادر بر سر را تو....تو چادر را بد وصف کردی!
خاتون من! چرا چادر زیبای من، حجاب کامل من را منتسب کردی به ساه پوشان عیاش مجالس اروپایی!؟ بی خیال تاریخ، بی خیال خوش خدمتی ناصرالدین شاه!تو چرا چادرم را بی آبرو کردی؟تو چرا چادر دوست داشتنی مرا بدترین پوشش خواندی؟ به کدام حق و به کدام علت؟
علتش را نقاب شدن چهره زن خوانده ای؟ خاتون جان ! صادقانه بگو: چهره بانوی چادر برسر که تو چهره نقاب شده اش خوانده ای، مردان را منحرف میکند یا آن بانوی بزک کرده ی بی چادر؟ سهم کدام بیشتر است؟؟ اگر من چادر برسر چادر مشکی ام را که گفته ای رنگ متکبرانه دارد و منتسب به یهودی هاست، کنار بگذارم، مشکل ناامنی اخلاقی جامعه حل می شود؟ و یادت باشد و یادمان باشد که رهبر عزیزمان، که قلبمان به عشق حضورش می تبد، بارها و بارها فرموده اند که ((چادر بهتر از حجاب های دیگر است)) و (( حجاب برتر که مراد همین چادر ایرانی خودمان است، حقیقتا حجاب برتر است...))
بانوی من، خاتون من! بانویی که اساس چادر و حجاب را برگزیده، در جامعه به شکلی حضور نمی یابد که صورت قاب شده اش مردان آلوده را منحرف کند!
خاتون جان! مشکل بانوی امروزی جامعه ایران، نداشتن حق دوچرخه سواری و موتورسواری آزادانه در جامعه نیست!که اگر قرار باشد من حضوری در جامعه داشته باشم ، نیازی به دوچرخه و موتور ندارم! و هیچ گاه نداشتن این حق، کمبودی را در من ایجاد نکرده! و کجایند آن بانوانی که بی موتور و دوچرخه آمدند و کار انقلابی کردند و آیا فداشدند و حل شدند در یک جامعه مرد سالار؟؟
بگذریم ای خاتون راوی هفت هزار سال شیدایی....
راستی خواستم بپرسم از تو که آیا  صرف طرفداری از یک شخصیت انقلابی و هوادار یک شخصیت مثبت دنیای اسلام، توجیهی است بر بی حجابی بانوان بی حجاب؟؟
من هرگز نمی پذیرم که بانویی اصل اساسی حجاب را کنار گذاشته و به نماز و روزه می پردازد ! هرچند کارشناسان فراوانی در ((خاتون)) گفته اند از پاک بودن دل این بانوان بی حجاب! که فلسفه حجاب را نمی دانند و ایرادی بر آنها وارد نیست!
آیا به نظر تو نماز و روزه که حقی الهی است و جنبه ای فردی دارد اساسی تر و بنیادی تر است یا حجاب که قطعا حق الناس است و اساسی اجتماعی دارد؟؟ حق الناسی که اگر زنی با بی حجابی و آرایش زننده اش مردی را منحرف کند، هم خود و هم انسان دیگری را به تباهی کشانده و... پس لطفا اینقدر زست حقوق بشری به خود نگیر خاتون جان و این قدر توجیه نکن علت بی حجابی بی حجاب ها را! کار یک جای دیگر می لنگد! و بسیاری آگاهانه این نوع زندگی را برگزیده اند....
آخ خاتون من!....تو را تنها میگذارم با هفت هزار سال شیدایی ات! هرچند که هنوز سینه ام پر است و حرف ها دارم با تو...
ریحانه های دوست داشتی خدا...
بانوان پاکدامن این مرز و بوم!....
الهی که پایدار باشید و بندگی کنید در پناه چادر زیبایتان برای خدایی که احسن الخالقین است

--------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
از وبلاگ یاس مهربانی

گرمای تو را دوست دارم
که عطش های بوالهوسان را خاموش می کند!
گرمای تو را دوست دارم
و وقتی بر روزه ام مهری می زنی بر تشنگی و صبوری بیشتر...
آن موقع هست که از ریحانگی درون و بیرونم بیشتر لذت می برم.
گرمای تو را دوست دارم...
آخر مگر می شود وقتی جزیی از وجود من می شوی، من بخواهم غربتی که در سیاه بودنت نهفته را با چیز دیگری عوض کنم؟؟!
در جایی که همه رنگ و لعاب می زنند بر خاتون (ویژه نامه ) و امثال آن...من چه نیازی به خاتون دارم با وجود صبر ریحانگی ام که از تو در من نور میگیرد و جریان می یابد...
حالا که منت گذاشتید و دل نوشته ام را خواندید صبر ریحانگی ها، تو را می طلبد...قدم های تورا و ریحانه بودنت را
کمی از این صبر:

تابستان باشد و گرمای خرما پزان. بعد دوست داشته باشی گوش به حرف خدایت بکنی؛ دوست داشته باشی جوری لباس بپوشی که خواسته، تو بمانی با چند متر پارچه که درجه پختن‌ت را هم بیشتر می‌کند! اما غمت نیست؛ دل وقتی بخواهد گرما و سرما نمی‌فهمد...

دنبال کنید موج وبلاگی صبر ریحانه را در کلبه های مجازیتان

آدرس مستقیم در مجله   چارقد

 ------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
از وبلاگ یا اباصالح المهدی ادرکنی

زمانی که یازده سالم بود «چـــادری» شدم. اون موقع انتخابی در کار نبود و چون مادرم ناخودآگاه الگوی من بود، دوست داشتم شبیه اون باشم. دبیرستانی بودم که «چادری بودن» رو انتخاب کردم. اون موقع هم به چادر زدن، به چشم یک وظیفه ی دینی نگاه می کردم و صرفا این برام مهم بود که هر چه بیشتر به دستوراتِ دینم عمل کرده باشم. سالِ آخر دبیرستان وقتی که توی کارگاهِ مدرسه چادرم رو گم کردم و مجبور شدم بدونِ اون به خونه برگردم فهمیدم چادر برام چیزی بیشتر از یک وظیفه اس. و زمانی که پدرم باهام اتمام حجت کرد و گفت که ابدا منو مجبور به چادر زدن نمی کنه و باید خودم بخوام، تازه فهمیدم که «چادری بودن» رو چقـــدر دوست دارم!

می خوای بدونی چقدر؟
اونقدری که وقتی اوج تابستون باشه و ساعت 2 ظهر باشه و توی اهواز (گرمترین شهرِ کشور) باشم و زبانم هم روزه باشه... باز چادرم رو محکم نگه خواهم داشت. اگر هم از تشنگی داشتم هلاک می شدم، تنها کافیه چشمم رو ببندم و در دلم فرو برم. اونجا خدا هست و همیشه داره لبخند می زنه. همین کافیه برای خنک شدن!
تا حالا تجربه اش کردی؟...

انا انزلناه فی لیله القدر

.........................................................
پایین نوشت1: این مطلب پیروِ دعوت وبلاگ محترم «گلمیخ» با موضوع «صبر ریحانه ها» شکل گرفت.
پایین نوشت2: در شبهای قـــــدر... التمــاس دعــا.
پایین نوشت3:

از صـبا پُرس که ما را همه شب تا دم صبح
بوی زلف تو همان مونس جان است که بود

----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
از وبلاگ خلوت من

حرف صبر که پیش می آید، به یاد ماه خدا می افتم؛ به یاد ماه رمضان؛ گرسنگی نزدیک  غروب و لب های ترک خورده و تشنه می افتم، حالا اگر در تابستان باشد که چه سخت تر؛ اما به هر صورت ممکن صبر می کنیم؛ لحظه های نزدیک غروب التهاب بیشتر است ولی همانگونه صبرمان نیز فراخ تر. کوچکتر که بودم شنیده بودم اگر در کاری مشقت کشیدیم در غایت آسودگیست و آرامش؛ چند سال بعد که سختی های کارهای مختلف احاطه ام کرد، به یاد این جمله افتادم و با آرامش قلب صبر کردم؛ در نهایت همان شد، آرامش و آسودگی

اِنَّ مَعَ العُسرِ یُسری

انگار هر چه سختر بود و صبر می کردیم در آخر دلمان شادتر بود، نمی دانم حکمتش چه بود.

این یک طرف ماجرا بود و اما زیباتر از آن صبر بر پرهیزکاری از معاصیست، این درجه از صبر را به هر کسی هدیه نمی دهند، اما به شما ریحانه ها داده اند؛ ریحانه هایی که به یاد صبورترین ریحانه ی عالم فاطمه (علیهاسلام) گرمای سخت زیر چادر سیاهتان را به گرمای سوزان انظار آلوده ترجیح دادید؛پس حضرت حق نیز نعمت صبر و لذت صبر و آسایش پس از آن را به شما بشارت داده است.

از همه‌ی طراح‌ها، گرافیست‌ها، هنرمندها، خلاق‌ها اعم از زن و مرد، پیر و جوان دعوت ویژه می‌شود که درباره حجاب بنویسند، عکس بگیرند یا طرح بزنند و همراه ما باشند در این موج تا عید فطر که به ساحل برسیم.

اینجــــا :  http://reyhaaneha.ir

پ.ن:

ایمان (حقیقی) = تابستان+روزه+حجاب

 از تمام ریحانه های صبور قدردانی می کنیم .

پوستر فوق رو قبلا طراحی کردم ، ان شاء الله فرصت شد یکی دیگه هم کار می کنم.

از همه هنرمندان دعوت می کنیم که با همکاری در این موج قطره قطره دریا شوند و در ثواب این صبر شریک باشند.

---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
از وبلاگ گرافیک خانه
....وأذکُروا بِجُوعِکُم وَ عَطَشِکُم فِیه جوعَ یومِ القِیامَةِ وَ عَطَشَهُ،وَ تَصَدّقوا عَلی فُقَرائِکم وَ مَساکِینِکُم،....
پیامبر این را درباره ی ماه رمضان فرمود:
با گرسنگی و تشنگی اش به یاد گرسنگی و تشنگی قیامت بیافتید. و به ناداران و خانه نشینان خود کمک کنید...
این چند روزه در باب روزه، چنین می اندیشم که:
1. من، از ساعت نه صبح تا قبل از افطار توی دفتر زیر کولر نشسته ام. روزه من سخت نیست.
2. او، اگر کولر اتوموبیلش هم یاری نکند، باد بدون مواجهه با چادر نداشته اش او را خنک می کند. روزه ی او هم سخت نیست.
3. تو، در حرارت خیابان و محل کار و هرجا که می روی، در کشاکش عطش و آفتاب، با چادری که داری، نه  اجازه می دهی باد خنکت کند، نه نگاه های سرگردان از عیارت بکاهند.
حالا بگو کدام روزه بیشتر به فکر امّت گرسنه ی پیامبر در سومالی می اندازدمان؟
دیدی مصادف شدن صبر ریحانه ها و قحطی سومالی ها بی حکمت نبود؟!!
--------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
از وبلاگ مرمی

به نظرم خانمهای با حجاب در این روزهای گرم و با زبان روزه کیف بیشتری میکنند در مقایسه با روزه گرفتن در ماه های سرد سال و یا با آقایان و یا حتی با اونهایی که بی خیال روزه گرفتن شده اند . چون میدونن خدا از صبر و استقامتشون و اطاعت دستوراتش چقدر راضی و خوشحاله و شیرینی این رضایت الهی را هم حس میکنن . خیلی کیف داره که مصداق کسایی باشی که جزو یه جور دیگه های خدا باشن . مثه این میمونه که بعضی شاگردا میشن شاگرد نمونه . دیگه جزو شاگرد معمولیای کلاس به حساب نمیان . خانمها هم این روزها با حفظ کامل حجابشون زیر گرمای شدید تابستون ایران و با زبون روزه دارن ثابت میکنن جزو اون بنده متفاوتای خدا هستن . خدا عاشق صبوری بنده هاشه و خانمهای این روزهای کشورمون صبورترین بنده های خداهستن . میگن خدا بنده های دوست داشتنیش را سخت تر امتحان میکنه و هر چقدر بیشتر از اونها صبر و اطاعتشون را ببینه بیشتر هم تو دامنشون میریزه . حالا ریحانه ها دارن صبر میکنن ، دارن اطاعت خدا را میکنن با رعایت حجاب و روزه گرفتن توی این تابستون گرما .. میگه " هر که در این بزم مقرب تر است جام بلا بیشترش میدهند " حالا این وسط یه سری مقربون خودشون را میکشن عقب چون توان ایستادگی ندارن و جایگاهشون را از دست میدن اما خوش به سعادت کسایی که مقرب بودن و جام بلا بیشتر نصیبشون شد و از طرفی عقب نکشیدن و ایستادن و صبوری کردن اینجا دیگه مقرب مقربین خواهند بود  ( یه جورایی سر دسته مقربین شدن ).. خوش به سعادت همشون .. خدا اجر و ارج و قرب و عاقبت بخیری بده بهشون ...

...................................................................

چند روزی است که جمعی از دوستان طرحی را در فضای سایبری کلید زده اند به نام " صبر ریحانه ها " و " تابستان + روزه + حجاب " . به استقبال این طرح بروید و به آن امتیاز بدهید .

از طرح حمایت کرده ، لوگویش را در وبلاگهایتان کار کنید و در جهت ترویج این موج در فضای سایبر و حتی فضای حقیقی بکوشید . حتی اگر توانستید در این راستا قلم هم بزنید در وبلاگهایتان .

انشالله که در جهت امر به معروف و فرهنگ سازی و کسب رضایت الهی بتونیم یه قدم برداریم .

صیر ریحانه ها

---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
از وبلاگ یک فنجان فکر 

 پیشـ نوشتـ :

I . گیج می شوم! خاصیّت زهیر خوانی این است که آدم گیج بشود. گاهی گیج می کندت و به زمین می زنندَت گاهی پرو بالَت می شود. این بار امّا فرق دارد؛ باید با همه ی گیجی ام بنویسم ... زُهیر خواسته است

حرف زُهیر را نمی شود زمین انداخت .
لینک به لینک وجب به وجب می گردم تا بفهمم باید از که و چه بنویسم ... تازه می فهمم این یک موج است موجی که قرار است فطر به ساحل برسد ... غرق می شوم توی فاطمه ی 2011 که زهیر گفته بود ...
II . یادم می آید که اسم من هم قرار بود فاطمه بشود ... من اگر فاطمهـ می شدام کدامشان می بودم؟

نوشتـ :

I . قم ـ 7 تیر 90 ـ هوا بالای 50 درجه است اما هواشناسی اعلام نمی کند می گوید 48 است اخر اگر بگویید 50 باید یارانه های برق را که بر دارد هیچ نصفش هم بکند کلی هم مزد و مواجب بدهد این را توی تاکسی فهمیدم وقتی ماشین دیگر راه نمی رفتُ چرخش هایش گیر کرده بود توی اسفالتِ آب شده ی کف خیابان توحید !
آسفالت آب شده است دارم به این فکر می کنم؛ به حرفهایی که شنیدم ... آمده بود خانه مان مهـ مانی مجبور بودم تنهایش بگذارم باید می رفتم ... شال مشکی هم باید سر می کردم و می رفتم تا مرتبش کنم خیلی طول می کشد همه ی این مدت داشت نگاهم می کردم آخر سر پرسید تو خفه نمی شوی ؟! چادر سرت می کنی شال هم اینقد محکم می بندی ؟! می گوییم خفه ؟! نهـ تا حالا که نشده ام . توی دلم می گویم تو خفه نمی شوی وقتی باد شالت را می برد و همه نگاهت می کنند ؟! سنگینی نگاه آن ها تیغت نمی زد ؟!
II . پانزده ـ آبان ـ 82 . یازده سال ام بود . 11 رمضان می شُد . هوا هم خوب بود . با همه ی بچگی ام آن روزها همه فکرم این بود  چرا به اندازه ی تعداد انگشت های دستم هم توی کلاسمان روزه نیستند/ نمی گیرند

دارم به این فکر می کنم حالا که هوا گرم است آن ها که روزه بودند هم روزه اند هنوز ؟!
III . سیزده رمضان مادر هوس آش داشت. کبابی سر کوچّه مان آش می پذد رمضان ها، می روم توی مغازه یکجوری نگاه می کند که بخودم شک می کنم چادرم را محکم تر می پیچم پول را می گذارم روی پیش خوان آش را می گیرم از مغازه فرار می کنم ... آش را که می خورم بد مزه است .
IV . روزه نـیستم دیشبش رفته بودم دکتر چپ چپ  نگاهم کرد گفت روزه هم می گیری گفتم بله ، پدر امد بالای سرم گفت حرام است حرام است حرام است روزه باشی ... حرفش سند است وقتی می گوید حرام است یعنی حرام است، آیت الله ست برای خودش روزه را نمی گیرم می خورم رفته ام بیرون یک هو ضعف می کنم زانوهایم سست می شود از همان وقتهایی که قند خونم می افتد . چشم هایم را می بندم می گویم تا خانه راهی نمانده است 100 متر جلو تر نشسته است با دوست هایش دارند ماست موسیر و چیپس سرکه نمکی و ایستک هلو می خورند وسط خیابان !! مات و مبهوت می مانم که این چه ماه رمضانی است خـُدا ؟!
دارم به این فکر می کنم غیر رمضان هم بود، حاضر بودید این وسط سفره کنید و قه قه تان آسمان را بدرد ؟!
V . رفته ام اداره اَش، می گوید خدا را قبول دارد روزه اَم میگیرد نماز هم می خواند البته تازگی ها . تشنه ام می شود خیلی/ مثل همیشه !  چند بار آب می خواهم برایم می اورد دفعه ی بعدی خودم لیوانم را بر می دارم می روم سر یخچال می گویید تو ماه رمضان چه می کنی ؟! لبخند می زنم می گویم روزه می گیرم
VI . چادر که سرت باشد . باد هم که بوزد هرچقد چادرت را محکم تر بگیری بیشتر این افسار شهوتشان گسیخته می شود !

بعد نوشتـ :
I . اینجا اگر بخواهی چادر روی سرت بماند و گرما بخوری روزه نخوری کار سختی کرده ای ، میان همه ی اینهایی که چپ و راست ... بگذریم !

+ دعوت می شوید برای پیوستن به این موج :

ماهوور . ژاندارک . عمو خرد . ملکه ی نیمه شرقی . مسافر . آدم .

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ-
از وبلاگ فرشته نمی‌میرد 

نمی دونم سحر نوزده رمضان سخت تربود برای بانو ، یا دیدن در آتش گرفته دوشنبه ، یا عصر روز دهم . ولی می دونم آخر همه اینا فرمود : " ما رایت الا جمیلا "
...
وقتی از حرم میایی بیرون و زیر تیغ آفتاب منتظر می شی تا یه تاکسی که فقط دربستی نبره ، سوارت کنه ، می فهمی گرمای قم یعنی چی. خیلی گلایه کردم از این هوا و چادرم و تشنگی .
بنابراین به فرض ریحانه بودن ، صبور نیستم . ولی ریحانه های صبور کم نیستند.
هرکس دلش شور می زنه برای ریحانه های صبور و مظلوم این روزها ، به این موج زیبا کمک کنه.
( موج وبلاگی صبر ریحانه ها )
...
می خواستم بنویسم 110 روز تاعاشورا ولی دیدم کل یوم عاشورا
...
و
خاتون ما ، زینب کبری (س) است ، والسلام !

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
از وبلاگ ساقیانه

عموم مردم مسلمان ،مرد را با غیرت ناموسی می شناسند و این بخشی از غیرت دینی است.

غیرت به معنای بی اعتمادی به زن نیست زیرا در غیرت دینی زن و مرد تفاوتی ندارند و هر دو باید پاسدار دین باشند.
البته انسان غیور دارای ویژگی هایی است که فرد تا این ویژگی ها را نداشته باشد غیور به حساب نمی آید:
ملاک اول این است که پشتوانه غیرت ایمان فردی است زیرا ایمان از تسامح و تساهل می کاهد.
امیر مومنان علی علیه السلام در غرر الحکم می فرمایند: همانا غیرت نشانه هایی از ایمان است.
ملاک دوم این است که پشتوانه غیرت عفت است.
امیر مومنان (ع)غیرت مرد را ناشی از عفت او دانسته اند. عفت به معنی خویشتنداری و نگهداری از خود است اما غیرت نگهداری از دیگری است.
ملاک سوم شجاعت است و به فرموده حضرت علی (ع) غیرت میوه و نتیجه شجاعت است.
مسئله بسیار مهم دیگر معرفت است . زیرا اگر کسی نداند که زنان چه سرمایه ای برای امت اسلام تلقی می شوند و به ارزش آنها پی نبرده باشد یا راه حمایت از آنان را نداند نمی تواند غیورانه برخورد کند.
نهایت این که غیور کسی است که :
خود حرمت ارزشها را نشکند،
زمینه حرمت شکنی را فراهم نکند،
و در مقابل حرمت شکنی بایستد.
--------------******---------------خواهرم!
سرخی خون م را به سیاهی چادرت به امانت داده ام !
( پیام شهدا )
حجاب :
ح= حریت ، ج= جذبه ، ا= آبرو وشرف ،  ب= بندگی !
زن باشی و ... (+) و (+)
--------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
از وبلاگ هفت قدم تا تو 

هوالجمیل و یحب الجمال

چند روزی است که شنیدم جمعی از دوستان خوش ذوق طرحی را در فضای سایبری کلید زده اند به نام "صبر ریحانه ها". ظاهر عنوانِ طرح کششی در من ایجاد کرد و باعث شد تا به سرعت سری به وبلاگ بزنم و وقتی شعارش را هم در سردرِ وبلاگ دیدم بیشتر شیفته شدم:

تابستان + روزه + حجاب .

اساساً باید بدانیم که طاعت الهی همیشه دشوار و سخت است و یکی از انواع صبر که در متون اسلامی بدان اشاره شده است صبر بر طاعت است. یکی از حکمت های عبادات اسلامی همین است که بنده بر امر مولای خویش همیشه سر تسلیم فرود آورد و همه جوره در این راه استمرار و پایداری داشته باشد و گلچینی و دل به خواهی با دین و اوامرش برخورد ننماید و این است که عبادت، عبودیت را رقم می زند و اِلّا هر عبادتی بندگی خدا را به همراه ندارد!

در خصوص حجاب و پوشش بانوان نیز باید گفت که انتخاب و بر تن کردن چادر از آنگونه عباداتی است که حقیقتاً نماد عینی و شفافِ صبر بر سختی و طاعت است. اگر طاعت خدا فی نفسه صعب است مادامیکه در لایه ای از سختی و دشواری مظاعف پوشیده شود، بی تردید تحمّل آن بسیار دشوارتر خواهد شد و اجرش نیز بالاتر از معمول.

در روایات اسلامی پیرامون روزه و سختی های آن و نتایج این دنیایی و آن دنیایی که بر آن مترتّب است اشارات فراوانی شده است و از اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام نیز کراراً نقل شده است که اگر روزه در شرایط آب و هوایی سخت مثل گرمای شدید باشد پاداش فراوان تری خواهد داشت و صرف نظر از پاداش، سازندگی بیشتری نیز به دنبال دارد. خوب تا بدین جا چند نکته گفته شد:

  1. طاعت الهی فی نفسه دشوار است.
  2. برخی از عبادات در متون اسلامی مستقیماً مصداق "عبادت سخت" و "عبادت دشوار" و صبر بر دشواری هستند مانند روزه.
  3. روزه در شرایط آب و هوایی گرم و طاقت فرسا بسیار پُر اجرتر و سازنده تر از وقت معمولش است و در درگاه الهی مقبول تر خواهد بود و در برخی روایات نشانه ایمان فرد بر شمرده شده است.

روزه آنهم در هوای گرم و طاقت فرسا برای مرد و زن بسیار دشوار است ولی این نکته جداً قابل تأمل است که جنس زن با آن لطافتی که دارد طبیعتاً در تحمل سختی ظرفیت اش از مرد کمتر است و بیشتر نیاز به مراقبت دارد اما همین ریحانه ای که برای پایداری و حیاتش بیشتر از جنس مرد نیاز به حفاظت دارد، در سخت ترین شرایط دست به جهادی می زند که وصف اش بر هر قلمی سنگینی می کند! بی تعارف رفتن در پوششی که دست و پای آدم را تنگ می کند، راه رفتن را دشواتر می کند، به خاطر رنگ مشکی ای که دارد جذب گرمایش نیز بسیار زیاد است آنهم با دهان روزه در زیر تابش آفتاب چند ده درجه بالای صفر نمی دانم اگر نامش "جهاد" نیست پس چیست؟!

من گمانم بر این است که آغازگران و طراحان "صبر ریحانه ها " عللی را که در این کوتاه نوشته برشمردیم دیده اند و اِلّا شاید جهاد بانوان ایرانی یعنی آنهایی که چادر را برای خود و نسل خویش انتخاب نموده اند، همیشه در ایران بوده و هستند و خواهند بود و این امر برای همگان امری عادی است. بزرگی در یک گفتگویی که با هم داشتیم اعتقاد داشت که در تهرانی که شاید همگان می­گویند بی حجاب ها و بدحجاب ها در گوشه و کنار شهر رژه می روند و تعدادشان بیشتر از چادری هاست، واقعاً اینگونه نیست بلکه تعداد محجّبین بیشتر از خانم های بدحجاب است ولی چون اهل خیابان گردی های آنچنانی نیستند به چشم نمی آید. من می خواهم بگویم که چشمان ما در ایران به دیدن چادری ها عادت کرده اند و من نیز بر این باورم که خانم های محجبه و چادری ایرانی همچنان مثل گذشتگان و آیندگان از بدحجاب ها و بی حجاب ها بیشترند.

 یا علی / نگاره ای از یک طلبه
---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
از محمد جواد قاسم پور

دور ، دور ِ خورشید بود ، می تابید که می تابید . چاره ای نبود ، باید برای کاری از خانه بیرون می رفت . مثل

همیشه آماده شد ، مثل همیشه ، گرما و سرما نداشت برایش ، وقت بیرون رفتن انگاری که چادرش را

بهش دوخته باشند ، مثل همیشه آماده شد و رفت به میزبانی شراره های آفتاب ، شراره هایی

که تا سیاهی چادر می دیدند می رفتند که گرمایشان را با تمام وجود تقدیم کنند،

نه از سر کین، از سر عشقی که به چادر داشتند ...

( پرانتز باز :

هر جور فکر می کنم نمی شود !

امکان ندارد که اینجا از آنجا گرم -

تر باشد برای کم کردن حجاب ..

امکان ندارد که اینها فقیرتراز آنها 

باشند برای خرید لباس ..

امکان ندارد که در این ماه عزیز

اینها از آنها تشنه تر باشند ..

نه ! هیچ جور توی ِ کَتَم نمی-رود ..
پرانتز بسته )

 شراره ها را به جان می خرید و می رفت ، انگار نه انگار

که گرمای هوا و گرمای عاشقانه ی روزه اش ، دهانش را خشک کرده بود و

نَفَس ِ داغش گلوی نازکش را می آزرد ، دردی نداشت اما اگر هم داشت عاشقانه خریدارش بود..

 فکر کن ! چه می شود اگر چند چیز که گاهی یکیشان تحملت را تمام می کند با هم جمع شوند برای سنجش

یک چیزهایی .. مثل اطاعت،مثل بندگی،مثل اندازه ی شبیه شدن به کسانی که دوستشان داریم و هستیمان

از آنهاست و ... . و حالا او در این گرمای طاقت فرسا چادرش را گرفته بود به سر و روزه داشت زبانش ، و شاید

دلش ، روحش .. . خنکای مانتوهای کوتاه و روسری های نازک آزارش می داد ، حسش که می کرد چادرش را

محکمتر می گرفت و خشکی لب هایش را که محض نبودن ریا هر از گاهی با آب دهانش پنهان می کرد را

گذاشت بماند تا به همه نشان دهد که این سفیدی زیباتر از هر سرخ و صورتی است !

در این دریا او می خواست قطره باشد ، قطره ای از دریای سیاه پوشان شهرش .. .

و از آنانی نباشد که مشکی را رنگ عشق می دانند و وقتی به چادر می رسند ، مشکی می شود رنگ عزا ، رنگ بلا .. .

می خواست ریحانه باشد ...

...........................................................

نوشته ام به دعوت زهیر ، برای قطره شدن  ،برای صبر ریحانه ..

من هم دعوت می کنم دوستان را ..

پاتک 68 ، ساقی ، مجاهد 313، زینب سادات ، دختر مسلمان ،
می خواهم زن باشم ، فیلسوف کوچک ، خلوت پر هیاهو ، طهورا ، اشارات ، ملائک ، جغرافیای ذهن من ...

 
-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
از وبلاگ در بیابان طلب