به خودش می بالید وقتی چادرش روی زمین کشیده می شد!
به خاکهایی که هنگام راه رفتن پایین چادرش را خاکی کرده بود اهمیتی نمی داد ! زمین باید چادرش را بوسه زند!
در این روزگار وانفسا ، زمین بوسه می زند بر چادرش وقتی تار و پود چادرش را چفیه ی جنگ می داند و دفاع مقدس را همین جا در خیابانها لمس می کند ، وقتی سیاهی چادرش را با سرخی خون برادران شهیدش همسنگ می داند ، وقتی خود را در صف اول جنگاوران دفاع مقدس در برابر جنگ نرم می داند ! اینجا در همین خیابانهای شهر گام به گام بر زمین مباهات می کند!
تا آنجا که برادر جانبازش زمزمه کرد :
آرامشی که من با عطر چادر تو می گیرم را حتی خود تو نمی گیری!
--------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------از وبلاگ تسبیح