18. من برای حجاب همسرم چه کرده ام؟
به قلم موج: این نوشته بعد از اولین موج وبلاگی صبر ریحانه ها به دست ما رسید و خودش آنقدر غنای مطلب داشت که زمینه یک موضوع جدید را برای موج به وجود آورد.
تابستان امسال به بهانهی موج وبلاگی «صبر ریحانهها» این نوشته را روی کاغذ نوشتم و مدتها طول کشید تا پاکنویس شد.
آن موج وبلاگی آمد و رفت و تمام شد و من وقت نکردم این مطلب مفصل را برایشان ارسال کنم.
البته حالا هم خیلی دیر نشده. در ابتدای زمستان به استقبال تابستان آینده میرویم. هر چند که این موضوع در چهار فصل سال تازه است و مهم.
اگر حوصلهی خواندن یک نوشتهی طولانی و عجیب را دارید بسمالله:
***
هر چند که من را بیش تر از گرما، سرما اذیت می کند و به قول عزیز «سرمایی» هستم، اما حسِ زیرِ مقنعه و چادر بودن، همینجا که روی صندلی و زیرِ بادِ کولر نشستهام، عرقم را در میآورد. اما همسر من وظیفه دارد و باید در حضور نامحرم حتی داخل خانه محجبه باشد و سر و بدن خود را با پارچههایی بپوشاند که اولین نتیجهی آن احساس گرمای شدید و بعد کلافگی و خستگی و … خواهد بود. در اینجا نمیخواهم از این حرف بزنم که نیت او از چادری بودن چیست و آیا حق دارد شکایتی بکند یا باید رضایت داشته باشد یا … . اینها به نفس او و رابطهاش با خدای خودش مربوط است. او انتخابی کرده که من نه میتوانم و نه مایلم در آن دخالتی بکنم. آنچه به من مربوط میشود مدیریت امور خانه و خانواده دونفرهمان است به نحوی که هر دو طرف با کمترین مشقت، بیشترین سعادت را کسب کنیم. لذا اینها که میگویم برخلاف بقیهی نوشتههایی از این دست، مستقیماً به مرد خانواده مربوط میشود، نه زن.
*
تعریف من از حجابِ بانو، نه فقط پوشیدهبودن سر و بدن او مطابق موازین فقهی، بلکه محفوظ بودنِ جان او از اختلاط با بیگانه است. حذف هرگونه ارتباطِ حضوری یا کلامی غیرضروری با نامحرم، حدِ عالیِ حجابِ بانوی مسلمان است که از گذشتهای نهچندان دور به «حبس زنان در خانه» و «حذف زن از عرصههای اجتماعی» ترجمه شده است؛ بیآنکه مترجمانِ مقلّدِ غرب لحظهای بیاندیشند که آیا میتوان بدرفتاری عدهای از مسلمانان را نشانهی ضدانسانی بودن تعالیم اسلام دانست یا نه؟
البته اگر مرد خانواده باید غیرت داشته باشد، درایت نیز لازمهی آن است و اگر اندکی در احوال گذشتگانِ خود در این سرزمین تدبّر کنیم، رگههایی از این درایت مبتنی بر غیرت را در روش زندگی اجتماعی و سبک زندگی خانوادگی آنها شاهدیم.
*
مواردی که در ادامه ذکر میکنم حقیقیست و ما در زندگی خانوادگی به آنها عمل کردهایم و عمل میکنیم. اینها ریزهکاریهایی است که در رفتار دونفرهمان وجود دارد و از ابتدای ازدواج تا امروز کمکم بهینه شده و ارتقا پیدا کرده. من هدف اصلی این بهینهسازی را آسودگی بانو در حفظ حجاب (با تعریف بالا) قرار دادهام.
برای برادران جوانتر خودم تعریف میکنم که بدانند اینگونه هم میشود.
*
چون میدانم محجبه بودن در فضای بیرون خانه سخت است، برنامهریزیهایم به گونهای است که بانو نیازی به بیرون رفتن از خانه نداشته باشد. این نیاز، ارتباطی با تمایل او ندارد. او اگر شخصاً متمایل است که برای انجام هر امری چادر به سر به خیابان برود مختار است. هر چند که خودش هم فهمیده که اینطوری راحتتر و محجبهتر است.
مثلاً خیلیوقت است که خریدهای روزانهی منزل ما از طریق فهرست کاغذی یا دیجیتال (پیامک!) اتفاق میافتد. بانو فکر میکند و مینویسد و من میگردم و پیدا میکنم و میخرم و میآورم. چرا همهی خانمها اینکار را نمیکنند؟ چون «خانمها خودشان خرید کردن را دوست دارند» یا «شوهرشان فرصت نمیکند» یا «شوهرشان خریدکردن بلد نیست». مورد اول و دوم را که توضیح دادم در خانوادهی ما حل شدهاست. در مورد سوم اما من در این چند سال سعی کردهام متخصص بشوم. یعنی از دانستن اندازهی مناسب فلفل دلمهای و کنترل آفت نداشتن کاهو و شناخت انواع سبزیجات گرفته تا آشنایی با برندهای مناسب ماکارونی و پنیر و … و حتی برندهای جایگزین هر یک، با طی کردن چند جلسه کارگاه عملی از بانو «گواهینامهی تخصصی خرید» گرفتهام و به بیان دیگر به «زبان مشترک» رسیدهایم.
بانو فهمیدهاست که به جای اینکه خودش مستقیماً محصولی را انتخاب کند، در نیازهای روزمره زحمت توضیح دادن به من را بکشد و بدون دردسر مایحتاجش را در خانه داشته باشد. این روش آنقدر موفقیتآمیز بوده که در چند سال اخیر به یاد ندارم بانو خودش به تنهایی برای خرید بیرون رفته باشد.
این افتخار من است که از این راه به محجبه بودن او کمک کردهام. هر چند مردم تعبیرات دیگری داشته باشند.
*
هنگامی که به اجبار برای خریدهای زنانه (مثلا کفش و مانتو و …) باید بیرون برود، تا جایی که بتوانم همراهیاش میکنم و خنکترین ساعتها و خلوتترین مسیرها را پیشنهاد میدهم که کمتر معطل بشود و کمتر تنه بخورد و کمتر عرق بریزد.
در مغازههایی که فروشنده مرد است، قانون نانوشتهی «ابتدا خانمها» را نقض میکنم و من ابتدا وارد مغازه میشوم. به تجربه دریافتهام که آقایان مغازهدار فهم اجتماعی خوبی از این مسأله دارند که وقتی زن و شوهری با تقدم مرد وارد مغازه میشوند یعنی حریم این خانم محترمتر است و لذا کمتر بانو را مستقیم خطاب میکنند و او کمتر مجبور است صورت به صورت فروشنده حرف بزند.
هرگز در چنین مغازههایی بانو فرایند خرید را انجام نمیدهد. او فقط انتخاب میکند و کناری میایستد و مراحل چانهزنی، محاسبه و پرداخت وجه و تحویل کالا را من انجام میدهم. این ارتباط کمتر او با فروشنده رضایت بیشتر او را به همراه دارد.
*
ترددهای ضروری بانو در شهر اگر انفرادی باشد به انتخاب خودش اکثراً با اتوبوس یا متروست که مکان ویژهی بانوان در آن وجود دارد. در غیر اینصورت پرداخت هزینهی آژانس بانوان را پذیرفتهام. چون میدانم او اینطور محجبهتر است.
*
در بیشتر ترددهایی که با هم هستیم با وسیلهی نقلیهی شخصی یا عمومی، ساعت مناسب و مسیر خلوتی را انتخاب میکنم که گرمای هوا و مدت چادر به سر داشتن به حداقل برسد.
با این حساب بیآنکه برنامهریزی خاصی کردهباشیم در فصول سردِ سال بیشتر با هم بیرون میرویم و بیشتر خرید میکنیم و این مسأله خودش را در کسری بودجهی هر سالهی فصول سرد نشان میدهد!
در خیابان هم ابایی ندارم اگر کیف زنانهی بانو را دست بگیرم؛ وقتی میدانم این کار به او کمک میکند که چادرش را با زحمت کمتری بر سر نگهدارد.
*
اگر با هم به یک مرکز تفریحی یا رستوران میرویم، ساعت و روزی را انتخاب میکنم که خلوتتر باشد و در محل با حوصله دنبال صندلی یا میزی میگردم که دنجتر باشد و نامحرم کمتری در اطراف آن نشسته باشد. بانو صندلی خودش را معمولاً پشت به بقیهی میزهای رستوران انتخاب میکند که در هنگام خوردن غذا، صورت به صورت غریبه ننشیند. این انتخاب اوست و چون موجب راحتی او در حفظ حجابش است به آن احترام میگذارم.
*
به خودم قبولاندهام که «زن داشتن» وسیلهای برای فخر فروختن به رفقا و همکارانِ مجرد و حتی متأهلم نیست. لذا اصراری ندارم که بانو را با خودم به تمامی مجالس دوستانه و مهمانیهای کاری بیربط ببرم. برای او توضیح دادهام و خودش پذیرفته که هر جا راحت باشد بیاید و هر جا نیاید من ناراحت نمیشوم.
او حضور در مجالس مختلط عامهی متشرعین را به رعایت موازین شرعی ترجیح نمیدهد.
*
هر چند استفاده از چادر مشکی متعارف بانوان (که پارچهای یکپارچه و صرفا دوردوزی شده است) میان خانمهای سنتی «باکلاس» به نظر برسد و نشانهی متانت و کمال باشد، اما بانو خودش به این نتیجه رسیده که بالا نگهداشتن دائمی یک دست و به هم چسباندن دو لبهی جلویی چادر کار به صرفهای نیست. پس در اکثر مواقع از مدل چادری استفاده میکند که راحتتر باشد.
در خانوادهی ما دو نوع چادر جایگزین وجود دارد که کمتر در جامعهی بانوان چادری رایج است. هر دوی این مدلها ریشهای عربی دارد و در عین حال بسیار محفوظ و راحت است.
[نمیدانم چرا به جای این دو مدل، یک پوشش زننده و ناقص به نام چادر ملی (دانشجویی؟) رواج دارد که نه تنها حجاب نیست؛ بلکه کارکردهای اولیهی یک مانتوی مناسب را هم ندارد. من در این زمینه تحقیق زیادی نکردهام. اما فکر میکنم جماعت خیاط را تقلیدشان بر باد داد. یک نفر روز اول کاری کرده و بقیه بدون اینکه از خودشان بپرسند چه میدوزند به کپیکاری مشغول شدهاند. الله اعلم]
نوع اول «چادر دامنی-عبایی» است که قسمت پایینی آن به کمر بسته میشود و قسمت بالایی مثل کیسهای از بالا انداخته میشود و با کش دور سر حفظ میشود. مدل آن بیشتر پسندِ خانمهای پابهسنگذاشته است و داشتن آستینی که زیر شنل بالایی (عبا) مخفی میشود، آزادی عمل آن را زیاد میکند.
نوع دوم که جوانپسندتر است معروف به «چادر لبنانی» است که آن هم حالت کیسهای دارد که در جلو با یک زیپ مخفی یا دکمههای ریز بسته میشود و آستینهایش (بر خلاف چادر ملی که بازو دارد) فقط شامل ساعد میشود و با سرآستینهای کشدار آزادی عمل را کامل میکند.
از دیگر برتریهای این دو نوع چادر نسبت به چادر ملی این است که در بعضی شرایط بدون روسری و مقنعه قابل استفاده و طبیعتاً در فصل گرم سال خنکتر است. علاوه بر این که قابلیت افزودن نقاب (روبنده؟ پوشیه؟ برقع؟) را هم دارد.
*
از نظر فقهی پوشاندن گردی صورت آرایشنکردهی خانمها الزامی نیست. اما اگر لازم شد که با آرایش از جایی به جای دیگر بروند، چه باید کرد؟
شاید برای خیلی از مردها در جامعهی امروز ایران سخت باشد؛ اما به خودم قبولاندهام که همسر من در برخی مواقع با استفاده از «نقاب» راحتتر است و آسودهتر تردد میکند. پذیرفتهام که در خیابان دست همسرم را درحالی بگیرم که کاملاً صورتش را پوشانده است و از نگاههای اطرافیان خجالت نکشم. البته الحمدلله این رفتار در شهر قم چندان سخت نیست. اما در تهران هم آنجا که بانو تمایل داشته باشد برایم آسان شده است.
بانو کمکم فهمیده چقدر «دیدن و دیده نشدن» به کمک نقاب برایش آرامش ذهنی ایجاد میکند و خودش مشتاق است زمانها بیشتری از این مکمل خردمندانهی چادر استفاده کند.
*
مهمانیهای خانگی که برای خوش گذراندن و خندیدن و تقویت انس و الفت خانوادگی برپا میشود -اگر به دور از گناه باشد- مصداق صلهی ارحام و در حکم عبادت است. اما محجبه بودن در خانه شاید سختتر از بیرون باشد. اشتغال معمول خانمها در مهمانی به تدارک پذیرایی و آشپزی به اندازهی کافی مشقت دارد. باید تا حدی که میشود زحمت چادر به سر بودن را از دوششان برداشت.
لذا برای فاصلهداشتن محیط حضور آقایان از خانمها حداکثر تلاشم را میکنم و الحمدلله سایر بستگان نیز آگاهانه همراهی میکنند. گاهی جدا کردن اتاق مردها یا پرده کشیدن میان اتاق، هزینههای اولیهای دارد که البته به خنده و خوشحالی بیدغدغهی بانو میارزد.
*
وقت غذا اگر نامحرم حضور داشته باشد (برادر من یا همدامادها یا …) همواره سفرهها جداست و در عین حال -و در کمال ناباوری شما- لزوماً مردانه-زنانه نیست! تلاش میکنیم بیشترین تعداد محارم بر یک سفره بنشینند و نامحرمها با کمال میل میپذیرند که برای راحتی دیگران، در محل محفوظتری آزادانه به شکمشان برسند. البته جا انداختن این روشِ مهمانداری در حضور اقوام درجه دو و دورتر کمی زمان میبَرد. اما تلاش برای رسیدن به این مرحله، به آسایش و راحتی بعدش میارزد.
*
آنچه در بالا گفتم سبک زندگیِ خانوادهی ماست. ما بخاطر انتخابِ این روشِ خاص، منّتی بر گردن کسی نداریم و خود را از دیگران برتر نمیبینیم. آدمهای زیادی دور و بر ما هستند که هیچ یک از جزییاتی که گفتم در زندگیهایشان رعایت نمیکنند. این چیزی از خوب بودن آنها کم نمیکند. اما من حق دارم برای روشی که در پیش گرفتهایم تبلیغ کنم و -در کمال احترام به دیگران- از مزایای آن بگویم.
شما هم از روشهای خودتان بگویید. بگویید برای حجاب همسرتان چه کردهاید؟
- ۹۲/۰۵/۰۱