صبر ریحانه ها

صبر ریحانه ها
آخرین نظرات

قطره پنجاه و پنجم: چادر من، خون تو

سه شنبه, ۸ شهریور ۱۳۹۰، ۱۲:۱۰ ب.ظ

خوب یادم هست روزهایی را که فقط برای اینکه شبیه آدم بزرگهای زندگی ام باشم شبیه انهایی که برایم بزرگ بودند نه از لحاظ سن و اندازه که همه چیزشان در نظرم بزرگ بود و قابل احترام شبیه مادر و مادر بزگ شبیه معلم هایم چادر سر می گرفتم… این بزرگ شدن برایم لذتی داشت بیشتر از عروسک بازیها…. بیشتر از دوچرخه سواری در عصرهای تابستانی حتی بیشتر از لذت ساختن ادم برفی… همان روزهایی را که پنهان از چشم مادر چادرم را مخفی می کردم توی کیف و بعد دور شدن از خانه سرم می گذاشتمش و راهی مدرسه می شدم…. دخترکی ۷ ساله بودم ان روزها و مادری داشتم بزرگ… که مرا برای چنین پوششی کوچک می دانست هنوز و گله می کرد از اینکه هر بار مجبور به شستن گرد و خاک چادریست که زیر دست و پایم مچاله می شود…. مادر بود دلش می خواست دخترکش تمیز و مرتب باشد… ماه بودن ببارد از چهره اش… می گفت تا به تکلیف برسی همین روسری زیبای عروسکی کفایت می کند برایت هنوز وقت هست….

خوب یادم مانده تمام روزها را…. بهتر از این وقتها، یادم نمی رود آن صبحی را که مادرم مرا سفت در اغوش گرفته بود و با اشک زیر گوشم زمزمه می کرد : که خواب دیده که بالای سرت قران می خوانده که تو با جسمی بی سر و سوراخ از ترکشها امده ای بیرون، پشتت را کرده ای به او و هرچه صدایت می کند جوابش نمی دهی… دلش می گیرد! می گوید منی که بعد رفتنت لحظه ای غافل نشدم از فکر و یادت منی که با هزارن گرفتاری هیچ شب جمعه ای را فراموش نکرده ام بیایم اینجا و برایت قران ختمبگیرم چه شده است حالا که رویگردانی از من…و تو گفته ای قرانی که به معنی اش توجه نمی کنی برای من از زهر هم تلخ تر است…قرانی که برای تربیت دخترت به کارش نمی گیری فایده اش چیست….و سه بار برایش تکرار کرده ای که فاطمه را فاطمی تربیت کردن مهم است… وباز رفته ای و آرام گرفته ای خوابیده ای….

بعد از آن روز هر صبح مادر خودش چادرم را اتو کشیده و تا کرده تحویلم میداد….حالا این روزها بعد از ۲۰ سال دلم که برایت بگیرد گوشه ای می نشینم و زیر چادرم حضورت را نفس می کشم عزیز دلم…. سیاهی چادر من با قرمزی خون تو معنا گرفت…..

----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
نوشته فاطمه
  • ۹۰/۰۶/۰۸

نظرات  (۶)

  • یک ستاره که بر زمین جامانده
  • سلام
    بسیار دلنشین و تاثیرگذار بود
    قبول باشه
    کاش اسم شهید را هم می نوشتید
    عالی بود ...
  • دومین جشنواره بین المللی عفاف و حجاب
  • با سلام
    احتراما، به استحضار می رساند دومین جشنواره تولیدات رسانه ای عفاف و حجاب در حال برگزاری است .خواهشمند است جهت کسب اطلاعات بیشتر و شرکت در بخش کمیته رسانه های مجازی جشنواره، هر چه سریعتر به آدرس زیر مراجعه فرمایید.
    با احترام
    کمیته رسانه های مجازی دومین جشنواره تولیدات عفاف و حجاب (نور)
    http://members.noorfest.ir
  • حسین زحمتکش
  • به پاس خون تو یا شهید
    قسم به او که خونت را در راه اهدافش ریختی
    از خود او بخواه که به همه ما پدرها نیز بیاموزد چگونگی ادامه راهت را
    بخواه که بیاموزم چگونه بهتر تربیت کردن فرزندانم را
    آمین یا رب العالمین
    ممنون از این جمله که حرف تکراری دل ما شده : "قرآنی که به معنی اش توجه نمی کنی برای من از زهر هم تلخ تر است"
    چقدر دلم آروم شد وقتی دیدم یکی دیگه هم هست که اینجوری فکر می کنه !
    ممنون . . .

    ان شاالله دینمون رو به شهدا  ادا کنیم و روزی سیاهی چادر ما هم با خونمون رنگین بشه

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی