صبر ریحانه ها

صبر ریحانه ها
آخرین نظرات

شلوار جین با مانتوی آبی بلندم را می پوشم و با ساق سورمه ایم که تا آرنجم می رسد سِت می کنم. موهایم را از پشت جمع می کنم. روسری سبز طرح دارم را سرم می کنم و مثله همیشه مدل لبنانی می بندم. چادر مشکی ساده ام را سرم می کنم. کفش کتانی سفیدم را که پوشیدم، کیفم را روی دوشم می اندازم و از خانه بیرون می روم.

حواسم هست از پله ها که پایین می روم چادرم را کمی جمع کنم تا پایینش خاکی نشود. از بغل باشگاه ورزشی رد می شوم. برعکس روزهای قبل، این بار جلوی آنجا خلوت است. از جلوی مغازه ی کوچکی که آنجاست عبور می کنم. صدای خواننده توی گوشم می پیچد.

از خیابان که رد شدم، کمی جلوتر یک دختر نوجوان ِ با حجاب را می بینم. من از حجاب و مرتب بودنش خیلی خوشم می آید. شلوار و بلوز آستین بلندش قرمز رنگ است. روسری، کیف، کفش و سارافونی که پوشیده است سفید رنگ. مادرش پشت سرش می آید. می بینم مثل خودم چادری است. حس خوبی پیدا می کنم.

نزدیک آموزشگاهم. باید وارد کوچه بشوم.

***

وقتی کلاسم تمام می شود، راهی خانه می شوم. هوا دم دارد. به مادر زنگ می زنم که اگر برای افطار چیزی می خواهد من می توانم سر راه بخرم. مادر قربان صدقه ام می رود و می گوید چیزی احتیاج ندارد. با شنیدن صدای پر مهر مادر خستگی را فراموش می کنم.

از خیابان رد می شوم که یک دختر دبیرستانی را می بینم که با دو دختر، هم سن و سال خودش همراه است. قبلا او را دیده بودم. برعکس آنها او شال یا روسری ئی سرش ندارد و فقط به یک کلاه بسنده کرده است و موهای بلند و مجعدش دورش ریخته اند. شاید برای همین کلاه است، هر کس او را می بیند اول فکر می کند پسر است. بعد که کمی دقیق می شود، مات و مبهوت او را نگاه می کند.

یک بار عصر، ساعت یک ربع به شش بود. وقتی داشتم از همین مسیر می رفتم او را با دختری دیدم. دو ساعت بعد، داشتم از کلاس برمی گشتم، دو خانم سن و سال دار و مانتویی نه خیلی باحجاب جلوی من داشتند می رفتند. دیدم یک دفعه ایستادند. از بغلشان رد شدم که چشمم افتاد به او. تعجب کردم. همان دختر دبیرستانی بود که موقع رفتنم دیده بودم. حالا کنار سه، چهار پسر پانزده، شانزده ساله روی نرده های کوتاه کنار باغچه نشسته بودند. پسرها با دیدن آن خانمها که داشتند همانطور نگاهشان می کردند و انگار زیر لب به آرامی چیزی می گفتند از کنار دخترک بلند شدند. با خودم گفتم هیچ خانواده ی خوبی راضی نمی شود دخترش اینگونه وقت بگذراند...

حالا من درست پشت سرشان با فاصله ی چند متری قرار داشتم. از نگاه هایی که مردها به او می کنند ناراحت می شوم. می خواهم به او چیزی بگویم. دلم برایش می سوزد. ای کاش او می فهمید آزادی به موهای باز و پوشیدن لباسهای کوتاه و بدن نما نیست، که اگر بود، پس چرا خانومهای تازه مسلمان از حجابشان با افتخار دفاع می کنند؟

مسیرشان را تغییر می دهند. من هم با ناراحتی به راهم ادامه می دهم.

وقتی به خانه می رسم خوشحال نیستم. مادر در آشپزخانه است. خودم را در آغوشش رها می کنم و برایش درد و دل می کنم.


وبلاگ +هوران
  • ۹۲/۰۵/۰۲

نظرات  (۵)

       سلام
حرفایتان خوب آفرین
اما . . .
بگذارید مقداری هم از مذهبی های مریض خدمتتون من عرض کنم
شما که شلوار لی رو با روسری سبز و چیز های دیگر ست میکنید و به قولی زیبا و خوب به نظر می آیید.....
شاید همین ست کردن دل یک بچه ی مومن رو ببرد که دوست دارد شما همسر اش باشید و او ناتوان در انجام ازدواج و شاید به گناه بیافتد
من این را میگوم چون نه نویسنیده ی این متن را میشناسم و نه سن و نه جنسیت و نه هیچ چیز دیگر نمیدانم
و اصلا کاری به شخص این خانومی که نوشته شده در اینجا که چادری است ندارم.....کلا عرض کردم خدمتتون.. و یک رو نوشت به این پست بود همین ...برداشت بد نشود ان شا الله...
گاهی بعضی چادری ها جوری میگردن که . . . آدم میگه کاش مانتویی بودن....همه چیز آستین دست و موهای زیر روسری نیست
گاهی دلربایی به چیز های دیگر هم ربط داره . . . به زینت های پنهان یک زن ... که میتواند حتی همین ست کردن لباس هایش با هم باشه و یا چیز های دیگر و حتی یک خنده و یک صدای زیبا
شرمنده زیاده گویی شد...
صبر ریحانه ها کار خوبی بود.... از پارسال
احسنت
التماس دعا
یا زهرا
سلام و ادب
آفرین به سرباز گمنام ... به نکته ی خیلی خوبی اشاره کردن...
خیلی از چادری ها هستند که شاید حجاب داشته باشند اما عفاف ندارند ،‌و به قول شما این خیلی بده ... و به قول شما آقایون مومن رو هم گاهی اوقات منحرف میکنه ...
طرف چادر می پوشه بعد با جوراب های بنفش و کفش های روباز راه میره که جوراب هاش از فاصله ی صد متری جلب توجه می کنه ...
و خیلی مثال های دیگه که خیلی هامون می دونیم ...
ای کاش اصلاح کنیم این چیزارو ...

با سلام

لطفا قبلش این قسمت را بخوانید.

**در رساله ی دانشجویی از نشر معارف نوشته سید مجتبی حسینی در بخش احکام ِ پوشش آمده است:

در زمینه ی حجاب و پوشش، توجه به چند نکته بایسته است:

یکم. زن باید بدن و زیورآلات و آرایش خود و هر آنچه را که نزد عرف زینت محسوب می شود، در برابر مرد نامحرم بپوشاند و تنها دست و صورت از آن استثنا شده است.

دوم. هر چند دین اسلام نسبت به نوع و رنگ و حتی دوخت لباس تأکید چندانی ندارد و تنها به اصل پوشش -اعم از چادر، مانتو و مانند آن- تکیه کرده است؛ ولی روشن است که لباس نباید تنگ، محرک، نازک، بدن نما و باعث جلب توجه گردد. از این رو چادر برترین پوشش به شمار می آید. از مواردی که مشکی بودن آن مکروه نیست؛ بلکه نشانه وقار و متانت است، چادر و عبا می باشد که در روایات به آن اشاره شده است.

سوم. پرهیز از نرمش در سخن که باعث طمع نامحرم شود و متانت در راه رفتن و استفاده نکردن از کفش هایی که باعث توجه نامحرم می گردد، بخشی از حجاب زن را تشکیل می دهد.

چهارم. گرچه پوشش کامل برای مرد واجب نیست؛ ولی نگاه زن به بدن او حرام است و همانگونه که پوشش صورت و دست ها تا مچ بر زن واجب نیست؛ ولی نگاه مرد به آن از روی شهوت حرام است.

و در رابطه با لباس شهرت در همین کتاب آمده است:

همه مراجع به جز آیة الله سیستانی و مکارم: لباس شهرت، لباسی است که پوشیدن آن برای شخص- به جهت جنس پارچه، رنگ، کیفیت دوخت و یا مندرس بودنش- معمول نبوده و خلاف شأن او به حساب آید؛ به طوری که اگر آن را در برابر مردم بپوشد، توجه آنان را به خود جلب کرده و انگشت نما می شود. ولی آیة الله مکارم نظر دیگری دارند: لباس شهرت، لباسی است که جنبه ریاکاری دارد و شخص می خواهد به وسیله آن به زهد و ترک دنیا مشهور شود؛ خواه از جهت پارچه یا رنگ آن باشد و یا دوخت آن. اما اگر واقعا قصدش ساده پوشیدن است و جنبه ریاکاری ندارد، نه تنها جایز بلکه عملی شایسته است. و آیة الله سیستانی گفته اند: منظور از لباس شهرت، لباسی است که مومن را به صورت زشت و نامناسب درآورد.**

نتیجه اینکه حجاب تنها به پوشش اختصاص ندارد. بلکه به رعایت حجاب در نگاه ، رفتار و گفتار هم توصیه شده است. و بر هر زن و مرد واجب است.

اینکه من مشخصات پوشش خود را معرفی کردم به خاطر جلب توجه نبود. بلکه قصد داشتم بگویم به آراسته بودن در حد اعتدال اهمیت میدم ولی از مد تبعیت نمی کنم. رنگ شلوار من تیره و مانتوی من گشاد و بلند بود. کفش من یک کفش اسپورت بود، نه رو باز. رنگ لباس و روسری من ترکیبی از رنگهای سورمه ای و سبز تیره بود، نه زرد و قرمز یا حتی سبز فسفری. چادر من یک چادر ساده است و من آن را جوری می گیرم که کنار نرود. شاید تنها وقتی شلوار من دیده شود که بخواهم از پله ای پایین بروم. آن هم به قدر کمی. یک خانوم چادری ممکن است دلش بخواهد لباس مشکی بپوشد و یک خانم چادری دیگر نه. این بر می گردد به اختلاف سلایق آنها. من به عنوان یک دختر مسلمان و محجبه ضمن رعایت کردن حجاب و عفاف همیشه سعی می کنم به آراستگی و مرتب بودن پوشش هم اهمیت بدهم چون دین ما به آراستگی و مرتب بودن بندگانش اهمیت میدهد. این خاصیت حجاب است. اگر حجاب به درستی رعایت بشود به شخص وقار می دهد.

اما یک چیز برای من عجیب است، چرا من جلب توجه کرده ام اما آن دختر بی حجاب نه!!!!
سلام
مطالبتون درست است
من هم نگفتم شما جلب نظر کرده اید . . .
من یک رو نوشت به پست شما زدم خواهر گرامی
اما یک چیزی باید همیشه مد نظرتون باشه
همیشه آدم از یک شاگرد ضعیف توقع نمره ی کم داره و از یک شاگرد قوی نمره ی خوب و زیاد
اگر یک چادری حتی یک ذره ضعف داشته باشه بیشتر به چشم میاد تا یک مانتویی بی حجاب
التماس دعا
یا زهرا
من خودم یک چادری ام و حرفهایی که سرباز گمنام می زنه رو قبول دارم چون به چشم خودم دیدم. اینکه روسری های طرحدار زیبا و ساتن و .. با انواع ساق دست و شلوار و ... ست می شود بسیار به چشم می آید. بحثی که من می کنم یا سرباز گمنام گفت ایراد به حجاب شما نیست یا خودم بلکه یک گام بالاتر است. من باب این است که می گوید حسنات الابرار سیئات المقربین... یعنی وقتی حجاب داریم و چادر می پوشیم ساده و زیبا باشیم اما جلب توجه نکنیم!
یاعلی

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی