صبر ریحانه ها

صبر ریحانه ها
آخرین نظرات

40. عشق ِ سیاهی به نام چادر ...

پنجشنبه, ۱۰ مرداد ۱۳۹۲، ۰۸:۱۹ ب.ظ
دلهره دارم برای روزهای بودن ِ دخترکی که قرار است "مادر" خطابم کند ...

نمیدانم چگونه باید عشق به حجاب را بیاموزد ، چگونه حلاوت "چادری" بودن را بچشد ...

به یاد کودکی ام می افتم ، همان روزهایی که آرزویم داشتن مقنعه ای شبیه مقنعه چانه دار ِ مشکی و بلند ِ مادر بود .

روزی که مادر برایم یه مقنعه سفید دوخت و هنوز هم پس از سالها سرمست شیرینی ِ مرور خاطره اش میشوم .

آن روزها که همه عشقم خلاصه میشد در یک چادر گل ریز صورتی که به هزار التماس با کِش روی سرم دوام می آورد !

از همان روزها بود که عشق به حجاب و عشق به چادر را تجربه کردم .

یادم نمی آید کسی مجبورم کرده باشد یا اینکه بیایند برایم عشق اش را دیکته کنند و سرمشق بدهند و آنقدر بنویسم "چادر" تا عاشق شوم!

که "عشق" یاد دادنی نبود و نیست ...

عشق را باید ببینی و به چشم ات آشنا بیاید تا اگر روزی دلت لرزید بدانی این همان عشق است ...

اینکه دلت بلرزد هر گاه ذره ای حس کنی کسی چادرت را عاشقانه نگاه نمیکند ، اینکه بترسی کسی فکر کند حجابت از روی اجبار است ، اینکه دلت بلرزد از خدشه دار شدن حرمت اش ، اینکه برایت عزیز باشد حتی اگر تابستان باشد و زیر تابش خورشید هلاک ِ گرمای عشق ات شوی ...

دخترک فردای من! مادر مجبورت نمیکند به عاشقی ...

اما عشق اش را به لالایی هایش می آمیزد و قصه هایش را آنقدر عاشقانه برایت زمزمه میکند که تو هم اسیر این موج شوی و غرق شوی در سیاهی ِ دریایی به نام "چادر" ...

به مدد ریحانه ی رسول الله (ص) ...

 

+ این پست پیشکش به موج وبلاگی صبر ربحانه ها


وبلاگ +تا یار که را خواهد...

  • ۹۲/۰۵/۱۰

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی