قطره سیزدهم: صبر ریحانه ها...
از کنار خیابان منتهی به باب الجواد که گذر می کنی انگار تمام دلت یک فریاد می خواهد
و همه اش در دلم می گویم به حرمت من نه ...
به حرمت زائر ها هم نه ...
اما به حرمت مولای رئوفم هم که شده فقط کمی رعایت کنید
خون دل می شوی وقتی دختران بزک کرده شهر را می بینی و جز دعا هیچ نمی توانی
خون دل می شوی وقتی می گویی خواهرم ، عزیزم ، کمی حجابت را رعایت کن و او فقط در پاسخش می گوید " به شما ربطی نداره "
+ اینها یک طرف ماجراست
طرف دوم هم من هستم که شاید اعمالم برای خیلی ها شبهه ایجاد کرده
که حجابم را ببینند و اعمالم را بیشتر
که رفتار مرا پای همه بنویسند
پای حجابم بنویسند ...
- یک روی حرفم با خودم بود
و یک روی حرفم با کسی که شاید حجاب را صدفی برای مروارید نبیند
فقط یک نکته و تمام ...
اگر هنوز هم برای خودمان ارزش قائلیم
هر چند گرمای چند درجه شهرمان باشد یا نباشد
هر چند سختی باشد یا نباشد
هر چند تمسخر باشد یا نباشد
اما حجابمان را گره بزنیم به حجاب زینب - س - در کربلا
راستی چشمانمان هم تشنه حجاب است اگر هنوز دستمان به چشمه تقوا می رسد.
+ و - : به دعوت [زهیر] تقدیم شد
من بلد نیستم کسی را دعوت کنم اما این مطلب را تقدیم می کنم به مادر غریب مدینه ...
بسم الله [موج وبلاگی صبر ریحانه ها] ...
---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
از وبلاگ آرمان انتظار
- ۹۰/۰۵/۲۶