قطره پانزدهم: استقامت ریحان ها
سه روایت معتبر از «حجاب» در روزهای آتش
اول: دسته سوم!
گفتم: توی این هوای گرم چطور طاقت میآری؟
گفت: آتیش جهنم گرمتره! نارُ جَهَنَّمَ أَشَدُّ حَرًّا(۱) .
گفتم: این عبادت بردگان است!
قَوْمٌ عَبَدُوا اللَّهَ خَوْفاً، فَتِلْکَ عِبَادَةُ الْعَبِیدِ؛
گفتم: توی این هوای گرم چطور طاقت میآری؟
گفت: بهشت خدا هواش بهتره! جَنَّاتٍ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهار(۲).
گفتم: این عبادت تجار است!
وَ قَوْمٌ عَبَدُوا اللَّهَ طَلَبَ الثَّوَابِ، فَتِلْکَ عِبَادَةُ الْأُجَرَاءِ؛
گفتم: توی این هوای گرم چطور طاقت میآری؟
گفت: رضایت خدا با ارزشتر از این گرمای گذران است!
میگویم: ٍ وَ رِضْوانٌ مِنَ اللَّهِ أَکْبَر(۳)، و این عبادت آزادگان است.
وَ قَوْمٌ عَبَدُوا اللَّهَ حُبّاً لَهُ، فَتِلْکَ عِبَادَةُ الْأَحْرَارِ، وَ هِیَ أَفْضَلُ الْعِبَادَةِ(۴).
اگر حجاب نه فقط برای در امان ماندن از نگاه نامحرمان باشد، و نه از روی عادت و نه از روی اجبار دیگری، بلکه به از جهت که «امر الهی» است و موجب تقرب به اوست دیگر ملالآور و تحمیل نخواهد بود. که تحمل رنج و تعب در این مسیر خود مقرب است، که گفتهاند أَفْضَلُ الْأَعْمَالِ أَحْمَزُهَا(۵).
دوم: نشاط عبادت
چادر و مقنعهاش را درآورد و سریع میرود تا کولر را روشن کند، روی مبل روبهروی باد کولر نشستهاست، نفس راحتی میکشد و خدا را شکر میکند.
لِلصَّائِمِ فَرْحَتَانِ فَرْحَةٌ عِنْدَ إِفْطَارِهِ وَ فَرْحَةٌ عِنْدَ لِقَاءِ رَبِّه(۶).
نه اینکه از تمام شدن روزه خوشحال باشد، از اینکه توانسته است امر الهی را به اتمام برساند خوشحال است. همان نشاط و بهجتی که همهمان به وضوح پس مجلس روضه حس کردهام. اگر حس همیشه ما پس از دیگر عبادات نیست از بیمعرفتی ماست.
گفتهاند که پس از اتمام هر عملی دعا کنید که عمل شما پذیرفته شود، ربنا تقبل منا.
و «حجاب» از این دایره بیرون نیست.
سوم: استقامت
امروز خیلی گرم است، گرمتر از روزهای قبل. روزه هم که باشی انگار گرما نفوذ میکند در متنهی الیه وجودت! حالا اگر قرار باشد سرتا پایت هم مشکی باشد، همه اینها چند برابر میشود!
هنوز دودل است که امروز از خیر «چادر مشکی»اش بگذارد یا نه! یه قدم پیش میگذارد و یک قدم پس! کم کم دارد دیرش میشود، دل یک دله میکند و چادرش را برمیدارد.
وَ أَنْ لَوِ اسْتَقامُوا عَلَى الطَّریقَةِ لَأَسْقَیْناهُمْ ماءً غَدَقا (۷).
در مسیر و زیر آفتاب به «ماءً غدقا» فکر میکند و شاید هم ساقیاش!
تتمه: پاسخ به دعوت «صبر ریحانهها» بهانهای بود برای نوشتن اینها! تقدیر از کسانی که همیشه به صبرشان غبطه خوردهام و دردلم تحسینشان کردم، طوبی لکما.
و از دوستانم : رستاخیز جان، حیات باطنی، ریز، اسکالپل دعوت میکنم برای نوشتن در اینباره!
پینوشت:
۱٫ ۹: ۸۱٫ | ۲٫ ۹: ۷۲٫ | ۳٫ همان. | ۴٫ کافی: ۳: ۲۱۶٫ | ۵٫ بحار: ۶۷: ۱۹۱٫ | ۶٫ کافی: ۴: ۶۵٫ | ۷٫ ۷۲: ۱۶٫
--------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
از وبلاگ با
- ۹۰/۰۵/۲۷