قطره نوزدهم: می خواهم قطره باشم...
دور ، دور ِ خورشید بود ، می تابید که می تابید . چاره ای نبود ، باید برای کاری از خانه بیرون می رفت . مثل
همیشه آماده شد ، مثل همیشه ، گرما و سرما نداشت برایش ، وقت بیرون رفتن انگاری که چادرش را
بهش دوخته باشند ، مثل همیشه آماده شد و رفت به میزبانی شراره های آفتاب ، شراره هایی
که تا سیاهی چادر می دیدند می رفتند که گرمایشان را با تمام وجود تقدیم کنند،
نه از سر کین، از سر عشقی که به چادر داشتند ...
( پرانتز باز :
هر جور فکر می کنم نمی شود !
امکان ندارد که اینجا از آنجا گرم -
تر باشد برای کم کردن حجاب ..
امکان ندارد که اینها فقیرتراز آنها
باشند برای خرید لباس ..
امکان ندارد که در این ماه عزیز
اینها از آنها تشنه تر باشند ..
نه ! هیچ جور توی ِ کَتَم نمی-رود ..
پرانتز بسته )
شراره ها را به جان می خرید و می رفت ، انگار نه انگار
که گرمای هوا و گرمای عاشقانه ی روزه اش ، دهانش را خشک کرده بود و
نَفَس ِ داغش گلوی نازکش را می آزرد ، دردی نداشت اما اگر هم داشت عاشقانه خریدارش بود..
فکر کن ! چه می شود اگر چند چیز که گاهی یکیشان تحملت را تمام می کند با هم جمع شوند برای سنجش
یک چیزهایی .. مثل اطاعت،مثل بندگی،مثل اندازه ی شبیه شدن به کسانی که دوستشان داریم و هستیمان
از آنهاست و ... . و حالا او در این گرمای طاقت فرسا چادرش را گرفته بود به سر و روزه داشت زبانش ، و شاید
دلش ، روحش .. . خنکای مانتوهای کوتاه و روسری های نازک آزارش می داد ، حسش که می کرد چادرش را
محکمتر می گرفت و خشکی لب هایش را که محض نبودن ریا هر از گاهی با آب دهانش پنهان می کرد را
گذاشت بماند تا به همه نشان دهد که این سفیدی زیباتر از هر سرخ و صورتی است !
در این دریا او می خواست قطره باشد ، قطره ای از دریای سیاه پوشان شهرش .. .
و از آنانی نباشد که مشکی را رنگ عشق می دانند و وقتی به چادر می رسند ، مشکی می شود رنگ عزا ، رنگ بلا .. .
می خواست ریحانه باشد ...
...........................................................
نوشته ام به دعوت زهیر ، برای قطره شدن ،برای صبر ریحانه ..
من هم دعوت می کنم دوستان را ..
پاتک 68 ، ساقی ، مجاهد 313، زینب سادات ، دختر مسلمان ،
می خواهم زن باشم ، فیلسوف کوچک ، خلوت پر هیاهو ، طهورا ، اشارات ، ملائک ، جغرافیای ذهن من ...
-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
از وبلاگ در بیابان طلب
- ۹۰/۰۵/۲۸