7. صبر ریحانهها 2
يكشنبه, ۳۰ تیر ۱۳۹۲، ۱۲:۱۹ ب.ظ
از من نپرس «چطور با "چادر" طاقت گرما داری؟!»
این "سیاهی روشن" حالا دیگر جزئی از من است و من جزئی از او هستم و با او تعریف میشوم.
و "اگر نباشد" مثل این است که گوشهای از من نیست. دنبالش میگردم و بدون او بیقرارم.
بیقرار اینکه نکند بدون او خدا نگاهم نکند و از من "راضی" نباشد.
و این بیقراری داغم میکند و مرا میسوزاند خیلی بیشتر از سوزنده بودن تابستان داغ "رمضان"
...
چادرم را میپوشم و در ظهر تابستان قدم میزنم. بدنم از "گرمای خورشید" عرق میکند و تشنهتر میشوم. اما قلبم آرام است چون در "خنکای نسیم رحمت الهی" که لباس مادرم "زهراسلام الله علیها" برایم به ارمغان آورده، آسوده است...
به موج بپیوندید: موج وبلاگی
وبلاگ +بینشان
- ۹۲/۰۴/۳۰
تابستان و اجری عظیم !!!
ماه رمضان است ....
اما قبل از آن تابستان است ، تابستان هست و گرمایش تابستان هست و تشنگی اش
هرچقدر هم که بخواهی در خانه بمانی و بیرون نیایی نمیشود ، یک کارهایی هست که باید بیرون انجام شود ....
بیرون که میروی تازه ماجرا شروع میشود
*بقیه دلنوشته در لینک پایین*
http://harimeasmani.ir/post/146