صبر ریحانه ها

صبر ریحانه ها
آخرین نظرات

22. دعوت

پنجشنبه, ۳ مرداد ۱۳۹۲، ۰۳:۰۲ ب.ظ

کی فکرش رو می کرد خواب دختر رسول خدا اینطور منو از این رو به این رو کنه؟ که یک روز صبح دلم بدجور هوای سید الکریم رو بکنه، رفتم توی چشمای بهت زده امیر نگاه کردم و گفتم : چقدر دلم واسه چادر بچگی هام تنگ شده ...بریم زیارت؟ امیر لبخند ‌زد، توی چشمم نگاه ‌کرد و گفت: من از خدامه تو دوباره چادر سرت کنی، اصلا خودم برات چادر میخرم.

نشسته ام میان صحن حرم سید الکریم، امیر با ذوقی که میان چشمانش دویده نظر مادر سادات شیرینی پخش میکند...

نمیتوانم وصفش کنم فقط با این چارقد حس خوبی دارم

نمی دانم گوشی ام را کجا گذاشته ام ! با تلفن امیر شماره ام را می گیرم .

آن طرف خط، صدای محمود کریمی بدجوری دلتنگم می کند...

ببار ای بارون ببار...

خوب خوبم اما هوای دلم عجیب بارانی است...

***

کنار تمام دخترانگی هایم، من با تو قد کشیدم

با یادگارِ مادرم زهرا

همان چادرِ خاکیِ کوچه هایِ مدینه...


از بهشت ناظمی

 

  • ۹۲/۰۵/۰۳

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی