صبر ریحانه ها

صبر ریحانه ها
آخرین نظرات

33. جملگی بیمار

سه شنبه, ۸ مرداد ۱۳۹۲، ۰۶:۰۳ ق.ظ


دیروز وقتی داشتم ریز آمار وبلاگم را نگاه می‌کردم متوجه شدم یکی از بازدیدکنندگان با جستجوی عبارت «از کجا بدانم ریش تراش فیلیپس اصل است» در موتور جستجوی گوگل، به وبلاگ من رسیده! از اینکه او بدنبال یافتن پاسخ این سؤال سر از «اسکالپل» در آورده بود، بسی انبساط خاطر ایجاد شد. در واقع این عبارت، او را به نوشته‌ای از سید شهیدان اهل قلم هدایت کرده بود که سید در آن از ریش تراش «فیلیپس» اسم برده! و آن نوشته این است: «این جماعت تصور می‌کنند که رابطه مردم با دین و ولایت و فقاهت مثل ریش است که با یک تیغ ناسِت یا یک ریش تراش فیلیپس هم می‌توان آن را تراشید و از خود نمی‌پرسند که به راستی چه شد که درست در زمانی که غرب ایران را جزیره ثبات ‌می‌پنداشت، ملتی که هم عاقبت وقایع دوران مشروطیت را دیده بودند و هم واقعه پانزده خرداد را، باز هم در تبعیت از یک روحانی که اصلا از پاگذاشتن بشر روی سطح کره ماه شگفت زده نشده بود و به شریعت تکنولوژی ایمان نیاورده بود، به خیابانها ریختند؟» این مطلب، فرازی از مقاله مهم «تحلیل آسان» سید است که من آنرا در انتهای ستون سمت راست قالب وبلاگ گنجانده‌ام. این بازدید کننده تصادفی، اگر آوینی خوان بوده باشد، که قطعا فرازهای دیگری از مقاله را هم که در ادامه آورده‌ام خوانده و رفته است و اگر نه، لابد فحشی نثار من کرده و وبلاگ را بدون اینکه بفهمد بالاخره ریش تراشش اصل است یا تقلبی، ترک کرده!

مقاله «تحلیل آسان» که از مقالات کلیدی سید شهیدان اهل قلم در تحلیل انقلاب اسلامی است، در جواب «مسعود بهنود» – ضد انقلاب فراری – در سال ۱۳۷۰ به نگارش در آمده. «بهنود» در خرداد ماه همان سال با چاپ مقاله‌ای سراسر توهین به انقلاب اسلامی در شماره ۵۹ نشریه «آدینه»، دستاوردهای انقلاب اسلامی را به نفع دموکراسی غربی مصادره کرده بود. شهید آوینی در قسمتی از جوابیه ۳۲ صفحه‌ای خود، افرادی همچون «مسعود بهنود» را در ردیف منورالفکران غربزده دوران قاجار نظیر «میرزا ملکم خان» – که بقول او واکنششان در برابر غرب از ناصرالدین شاه قاجار هم ابلهانه‌تر است - به شمار آورده و نوشته است:

…و این جماعت آخر را باید انصافاً بیشتر شبیه به میرزا ملکم خان دانست، تا پطر کبیر و مستشار الدوله و تقی‌زاده؛ یعنی کمی باهوش‌تر و زیرک‌تر که لااقل وقتی می‌خواهند ما ملت عقب مانده دیندار واپس‌گرا را به صراط مستقیم اومانیسم هدایت کنند، نه مثل پطر کبیر به فکر تراشیدن اجباری ریش‌هایمان می‌افتند و نه مثل کسروی، قرآن و مفاتیح و نهج البلاغه را آتش می‌زنند و نه مثل رضا شاه سعی می‌کنند که به تن مردم کلاه پهلوی و لباس اروپایی بپوشانند و تکیه‌ها و حسینیه‌ها را تعطیل کنند و چادر از سر زنانمان بر گیرند – که البته دلشان برای این دو کار غنج می‌رود، منتها به روی مبارک خودشان نمی‌آورند – و نه… بلکه می‌کوشند ما را شیر فهم کنند که اسلام یعنی آدمیت (اومانیسم) و شرع یعنی قوانین مأخوذ از فرنگی‌ها. چرا که دست کم دریافته‌اند در این کشور که خیلی‌ها دلشان می‌خواست کشور گل و بلبل و مینیاتور باشد، هر که با ولایت و عزاداری محرم و حجاب زنان و روحانیون در بیفتد، بدون شک بر می‌افتد. و خوب! حالا که چنین است و این ملت نا آگاه در آستانه قرن بیست و یکم و در عین استفاده از محصولات و مظاهر تمدن جدید، طوری به دین چسبیده است که انگار الان سال هشتم هجرت است، باید اینها را به وسیله معیارها و ارزشهای خودشان فریفت نه با تحلیل‌هایی که از همان آغاز بر اعتبارات عقلی و منطقی تمدن جدید بنا شده است. ولی با این حال، همان طور که میرزا ملکم خان هم بالاخره بند را آب داد، این جماعت نیز پیش از آنکه بتوانند دام را بگسترانند لو می روند، چرا که اصلاً با مبانی فکری و اعتقادی و سوابق تاریخی این مردم آشنا نیستند و تا دهان باز می کنند باطن خود را بروز می دهند…

نمی‌خواهم شاعر اراجیفی را که تصویرش را در کنار شعر به چاپ رسیده او در شماره اخیر نشریه «بخارا» (فروردین و اردیبهشت ۹۲) عینا در بالا آورده‌ام، در ردیف «مسعود بهنود» و «میرزا ملکم خان» و «تقی‌زاده» و امثال آنها قرار بدهم، بلکه او بیمارتر است. او در این چند کلمه‌ مزخرفی که با ذهن بیمار خود به هم بافته، در تشبیهی توهین آمیز، بانوانی را که برای نماز عید فطر گرد آمده‌اند «کلاغ» خوانده و از این طریق، «چادر» و به تبع آن حجاب اسلامی را نواخته است. بیماری دل این شاعر، جز با هتک عفت عمومی قابل توضیح نیست و من جسارت کافی برای آن ندارم اما برای گرفتن نقاب از چهره دل بیمار او چاره‌ای جز این ندارم که بگویم اینقدر هست که او همچون کرکسی که مترصد شکار کبوتری باشد، از مشاهده جمعیت زنانی که یکجا گرد آمده‌اند حسی بیمارگونه دارد و همه ناراحتی‌اش – که باعث گرفتن دلش شده - این است که این زنان پوشش محکمی بنام چادر دارند. او ذهن بیمار خود را پشت اکراهش از رنگ سیاه چادر و تشبیه توهین آمیز «کلاغ» پنهان کرده و لازم به ذکر نیست که حمله ضمنی‌اش به حجاب اسلامی هم بخوبی پرده از لامذهبی او برداشته است. اراجیفی از این دست، از زبان و قلم افرادی همچون او برای اولین بار نیست که به ساحت دینداری و احکام شرع اسلام در جامعه روا داشته می‌شود. اما اینکه این مزخرفات سر از مطبوعاتی که در جمهوری اسلامی و با مجوز وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی منتشر می‌شوند در می‌آورد، اتفاق مهمی است که قابل گذشت نیست. هر چند این اتفاق، یعنی انتشار مطالب اهانت آمیز درباره حجاب و سایر احکام شرع اسلام در نشریات یا در کتاب‌های مجوز نشر گرفته بعد از انقلاب هم اتفاق تازه‌ای نیست.

شاعر شعر «جملگی کلاغ» همان عقده‌ای را بر سر زنان متدین این مرز و بوم خالی کرده که «شهرنوش پارسی‌پور» با رمان کثیف «زنان بدون مردان» (۱۳۶۸، نشر نقره)، و با آن چهره زنان و دختران مذهبی جامعه ایرانی را در قالبی مستهجن لجن مالی کرده است. بعد از انتشار این رمان در سال ۱۳۶۸، شهید سید مرتضی آوینی در مقاله‌‌ «از مایکل جکسون تا شهرنوش پارسی‌پور» به انتشار آن واکنش نشان داد و دور شدن نظام بوروکراسی کشور از آرمان‌‌های انقلاب اسلامی و بی‌اعتنایی به خواست مردم و سلامت اخلاقی جامعه اسلامی از جانب مسئولین را مورد انتقاد قرار داد؛ هر چند فریاد آوینی در آن مقاله به جایی نرسید و رمان دیگر این نویسنده با نام «مردان در برابر زنان» سالها بعد از آوینی باز هم مجوز انتشار گرفت (۱۳۸۳، نشر شیرین). آوینی در مقاله خود، «شهرنوش پارسی‌پور» را از حیث هرزگی و فساد همطراز «مایکل جکسون» دانسته و نوشته است که امثال او «داعی به همان مدینه غفلتی هستند که اکنون در غرب وجود دارد» و با اشاره به انتخاب مایکل جکسون به عنوان بهترین هنرمند دهه هشتاد میلادی از جانب جرج بوش پدر، دموکراسی غربی را حکومتی که بنیان خود را با رشته‌هایی پنهان بر بهیمیت بشر استوار داشته است توصیف کرده و می‌نویسد افرادی مثل ریگان و جرج بوش در غرب بر «جهان شهوات بشر» حکم می‌رانند. او در تحلیل خود از پرورش یافتن نویسندگان و شاعران و هنرمندان در فضای فاسد رژیم شاهنشاهی می‌نویسد: «هنرمندانی کذایی، از خوانندگان و نوازندگان و رقاصان و شومن‌ها و هنرپیشه‌ها و کارگردان‎ها گرفته تا شاعران و نویسندگان و روزنامه‌ نگاران و نقاشان و مجسمه سازان، گوی فساد و هرزگی و فحشا را حتی از درباریان نیز ربوده بودند و هنوز هم اصیل ترین سلطنت طلبان همینان هستند. حکومت‌های شیطانی ناگزیر هستند که خانه عنکبوتی خویش را بر بنیان‌های فساد و فحشا و سوائق و غرایز حیوانی وجود بشر بنا کنند و لهذا، شاه و شاه بانو نیز با هنرمندان وارونه این مرز و بوم همان می‌کردند که جرج بوش با مایکل جکسون می‌کند. مگر نه اینکه هنرمنـدان این مرز و بوم نیز جوجه‌های ملکه بودند و در ظل توجهات خاص ملوکانه پرورش می یافتند؟ تفکر، هر چند منحط، ریشه در جان آدمیان می‌دواند و برکندن این ریشه‌ها از خاک جان آدمیانی که در آن فضای مسموم بالیده‌اند از بر چیدن نظام شاهی دشوارتر است. هنر سلطنتی، بر همان مبانی نظری هنر غربی استوار است.»

انتقاد ما در اینجا متوجه افراد بیماری همچون «منصور اوجی» یا «شهرنوش پارسی‌پور» نیست که آنها بازماندگان هنرمندان بالیده در فضای هنری مبتذل قبل انقلاب و بقایای نسل نویسندگان و شعرایی هستند که سید شهیدان اهل قلم در کتاب «حلزونهای خانه به دوش» خطاب به آنها نوشت: «آقایان! شما در میان این اقیانوس عظیم جزیره تنها و کوچکی هستید، یادگار احاطه غرب بر کشورمان. پشت به تاریخ نکنید و روی به فرهنگ و مردم و تقدیر تاریخی قوم خویش بیاورید و اگر نه، این دریای مواج شما را خواهد بلید و حتی جای پاهایتان را نیز خواهد شست چنان که از هم امروز نیز این سرنوشت محتوم در پیشانی‌های سیاهتان که با تربت خدا بیگانه است ظاهر شده و دیگر نه نامتان و نه تراوشات کثیف فکرتان منشأ کوچکترین اثری در تاریخ این مرز و بوم نیست. شما هم با شاه مرده‌اید و فقط جنازه‌هایتان در اینجا مانده است.» روی سخن ما در اینجا با نظام فرهنگی کشور است که باید جوابگوی این سؤال باشد که مزخرفاتی همچون «جملگی کلاغ» از سوراخ کدام تسامح به صفحه نشریه‌ای در جمهوری اسلامی می‌خزد و در خدمت اهانت به حجاب و فرهنگ دینداری در می‌آید؟ دوران ما دوران احیای مجدد اسلام است و طبیعی است که دشمنان، در این دوران رو به مبارزه علنی با دین و دینداری بیاورند ولی آنچه که ما را خشمگین می‌کند سستی‌های درد آورد نظام فرهنگی کشور است که وقتی بی اعتنایی متدینین به این تسامح و سستی را هم به آن اضافه کنیم، دیگر نیازی به دشمن نداریم! چنین می‌شود که بانوان محجبه در ماه مبارک رمضان در اعتراض به مظاهر بی‌حجابی در کوچه و خیابان‌های تهران مورد ضرب و شتم دهن کجی کنندگان به حجاب قرار می‌گیرند و کاری از کسی بر نمی‌آید. آیا در نزد مسئولان، احترام به حقوق هنرمندان، شعرا، اهالی فرهنگ و… لزوما با نفی فضای دینمداری در جامعه و حقوق متدینینی که می‌خواهند حریم عفت و حیای همسران، مادران، خواهران و دختران خود را در  پناه اسلام و احکام شرع حفظ کنند همراه است؟ اگر نه، ما مایلیم توضیح مسئولان محترم در مورد توهین نشریه «بخارا» به حجاب را بشنویم.

و اما این سخن را بعنوان کمترین بسیجی اسلام با «منصور اوجی» می‌گویم: بسیجی شهید «اکبر آشتاب»، در وصیتنامه خود خطاب به بانوان محجبه و چادری این مرز و بوم که همه شان به رغم تراوشات ذهن بیمار تو، کبوتر سفیدند، نوشته است: «خواهرم! سیاهی چادر تو از سرخی خون من رنگین‌تر است» و لازم است بدانی آنچه که دل بیمار تو از آن گرفته، پرچم مبارزه زنان و دختران این جامعه در برابر دنیای کفر و امید شهیدانی است که برای مبارزه بزرگی که بعد از انقلاب اسلامی بین ما و امت واحده کفر در گرفته، خون داده‌‌اند؛ خون!


وبلاگ +اسکالپل
  • ۹۲/۰۵/۰۸

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی