صبر ریحانه ها

صبر ریحانه ها
آخرین نظرات

بایگانی مطالب

 سلام ریحانه های دوست داشتنی خدا....
هرچندفرصت برای یاس مهربانی کم دارم اما برای  صبر ریحانه ها  مشتاق شدم تا نقدی که پیرامون خاتون نگاشته بودم را در وبلاگم کار کنم! به هر حال این تقدیمی است  به ریحانه هایی که صبرشان الگویی است از زینب فاطمه و علی !
خاتون را خواندم!((خاتونی)) که گفتند ((روایتی است از هفت هزار سال شیدایی!))
خاتون جان! بی رودربایستی دلم را بدجور شکستی! من زن محجبه مسلمان ایرانی چادر بر سر را تو....تو چادر را بد وصف کردی!
خاتون من! چرا چادر زیبای من، حجاب کامل من را منتسب کردی به ساه پوشان عیاش مجالس اروپایی!؟ بی خیال تاریخ، بی خیال خوش خدمتی ناصرالدین شاه!تو چرا چادرم را بی آبرو کردی؟تو چرا چادر دوست داشتنی مرا بدترین پوشش خواندی؟ به کدام حق و به کدام علت؟
علتش را نقاب شدن چهره زن خوانده ای؟ خاتون جان ! صادقانه بگو: چهره بانوی چادر برسر که تو چهره نقاب شده اش خوانده ای، مردان را منحرف میکند یا آن بانوی بزک کرده ی بی چادر؟ سهم کدام بیشتر است؟؟ اگر من چادر برسر چادر مشکی ام را که گفته ای رنگ متکبرانه دارد و منتسب به یهودی هاست، کنار بگذارم، مشکل ناامنی اخلاقی جامعه حل می شود؟ و یادت باشد و یادمان باشد که رهبر عزیزمان، که قلبمان به عشق حضورش می تبد، بارها و بارها فرموده اند که ((چادر بهتر از حجاب های دیگر است)) و (( حجاب برتر که مراد همین چادر ایرانی خودمان است، حقیقتا حجاب برتر است...))
بانوی من، خاتون من! بانویی که اساس چادر و حجاب را برگزیده، در جامعه به شکلی حضور نمی یابد که صورت قاب شده اش مردان آلوده را منحرف کند!
خاتون جان! مشکل بانوی امروزی جامعه ایران، نداشتن حق دوچرخه سواری و موتورسواری آزادانه در جامعه نیست!که اگر قرار باشد من حضوری در جامعه داشته باشم ، نیازی به دوچرخه و موتور ندارم! و هیچ گاه نداشتن این حق، کمبودی را در من ایجاد نکرده! و کجایند آن بانوانی که بی موتور و دوچرخه آمدند و کار انقلابی کردند و آیا فداشدند و حل شدند در یک جامعه مرد سالار؟؟
بگذریم ای خاتون راوی هفت هزار سال شیدایی....
راستی خواستم بپرسم از تو که آیا  صرف طرفداری از یک شخصیت انقلابی و هوادار یک شخصیت مثبت دنیای اسلام، توجیهی است بر بی حجابی بانوان بی حجاب؟؟
من هرگز نمی پذیرم که بانویی اصل اساسی حجاب را کنار گذاشته و به نماز و روزه می پردازد ! هرچند کارشناسان فراوانی در ((خاتون)) گفته اند از پاک بودن دل این بانوان بی حجاب! که فلسفه حجاب را نمی دانند و ایرادی بر آنها وارد نیست!
آیا به نظر تو نماز و روزه که حقی الهی است و جنبه ای فردی دارد اساسی تر و بنیادی تر است یا حجاب که قطعا حق الناس است و اساسی اجتماعی دارد؟؟ حق الناسی که اگر زنی با بی حجابی و آرایش زننده اش مردی را منحرف کند، هم خود و هم انسان دیگری را به تباهی کشانده و... پس لطفا اینقدر زست حقوق بشری به خود نگیر خاتون جان و این قدر توجیه نکن علت بی حجابی بی حجاب ها را! کار یک جای دیگر می لنگد! و بسیاری آگاهانه این نوع زندگی را برگزیده اند....
آخ خاتون من!....تو را تنها میگذارم با هفت هزار سال شیدایی ات! هرچند که هنوز سینه ام پر است و حرف ها دارم با تو...
ریحانه های دوست داشتی خدا...
بانوان پاکدامن این مرز و بوم!....
الهی که پایدار باشید و بندگی کنید در پناه چادر زیبایتان برای خدایی که احسن الخالقین است

--------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
از وبلاگ یاس مهربانی

گرمای تو را دوست دارم
که عطش های بوالهوسان را خاموش می کند!
گرمای تو را دوست دارم
و وقتی بر روزه ام مهری می زنی بر تشنگی و صبوری بیشتر...
آن موقع هست که از ریحانگی درون و بیرونم بیشتر لذت می برم.
گرمای تو را دوست دارم...
آخر مگر می شود وقتی جزیی از وجود من می شوی، من بخواهم غربتی که در سیاه بودنت نهفته را با چیز دیگری عوض کنم؟؟!
در جایی که همه رنگ و لعاب می زنند بر خاتون (ویژه نامه ) و امثال آن...من چه نیازی به خاتون دارم با وجود صبر ریحانگی ام که از تو در من نور میگیرد و جریان می یابد...
حالا که منت گذاشتید و دل نوشته ام را خواندید صبر ریحانگی ها، تو را می طلبد...قدم های تورا و ریحانه بودنت را
کمی از این صبر:

تابستان باشد و گرمای خرما پزان. بعد دوست داشته باشی گوش به حرف خدایت بکنی؛ دوست داشته باشی جوری لباس بپوشی که خواسته، تو بمانی با چند متر پارچه که درجه پختن‌ت را هم بیشتر می‌کند! اما غمت نیست؛ دل وقتی بخواهد گرما و سرما نمی‌فهمد...

دنبال کنید موج وبلاگی صبر ریحانه را در کلبه های مجازیتان

آدرس مستقیم در مجله   چارقد

 ------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
از وبلاگ یا اباصالح المهدی ادرکنی

زمانی که یازده سالم بود «چـــادری» شدم. اون موقع انتخابی در کار نبود و چون مادرم ناخودآگاه الگوی من بود، دوست داشتم شبیه اون باشم. دبیرستانی بودم که «چادری بودن» رو انتخاب کردم. اون موقع هم به چادر زدن، به چشم یک وظیفه ی دینی نگاه می کردم و صرفا این برام مهم بود که هر چه بیشتر به دستوراتِ دینم عمل کرده باشم. سالِ آخر دبیرستان وقتی که توی کارگاهِ مدرسه چادرم رو گم کردم و مجبور شدم بدونِ اون به خونه برگردم فهمیدم چادر برام چیزی بیشتر از یک وظیفه اس. و زمانی که پدرم باهام اتمام حجت کرد و گفت که ابدا منو مجبور به چادر زدن نمی کنه و باید خودم بخوام، تازه فهمیدم که «چادری بودن» رو چقـــدر دوست دارم!

می خوای بدونی چقدر؟
اونقدری که وقتی اوج تابستون باشه و ساعت 2 ظهر باشه و توی اهواز (گرمترین شهرِ کشور) باشم و زبانم هم روزه باشه... باز چادرم رو محکم نگه خواهم داشت. اگر هم از تشنگی داشتم هلاک می شدم، تنها کافیه چشمم رو ببندم و در دلم فرو برم. اونجا خدا هست و همیشه داره لبخند می زنه. همین کافیه برای خنک شدن!
تا حالا تجربه اش کردی؟...

انا انزلناه فی لیله القدر

.........................................................
پایین نوشت1: این مطلب پیروِ دعوت وبلاگ محترم «گلمیخ» با موضوع «صبر ریحانه ها» شکل گرفت.
پایین نوشت2: در شبهای قـــــدر... التمــاس دعــا.
پایین نوشت3:

از صـبا پُرس که ما را همه شب تا دم صبح
بوی زلف تو همان مونس جان است که بود

----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
از وبلاگ خلوت من

حرف صبر که پیش می آید، به یاد ماه خدا می افتم؛ به یاد ماه رمضان؛ گرسنگی نزدیک  غروب و لب های ترک خورده و تشنه می افتم، حالا اگر در تابستان باشد که چه سخت تر؛ اما به هر صورت ممکن صبر می کنیم؛ لحظه های نزدیک غروب التهاب بیشتر است ولی همانگونه صبرمان نیز فراخ تر. کوچکتر که بودم شنیده بودم اگر در کاری مشقت کشیدیم در غایت آسودگیست و آرامش؛ چند سال بعد که سختی های کارهای مختلف احاطه ام کرد، به یاد این جمله افتادم و با آرامش قلب صبر کردم؛ در نهایت همان شد، آرامش و آسودگی

اِنَّ مَعَ العُسرِ یُسری

انگار هر چه سختر بود و صبر می کردیم در آخر دلمان شادتر بود، نمی دانم حکمتش چه بود.

این یک طرف ماجرا بود و اما زیباتر از آن صبر بر پرهیزکاری از معاصیست، این درجه از صبر را به هر کسی هدیه نمی دهند، اما به شما ریحانه ها داده اند؛ ریحانه هایی که به یاد صبورترین ریحانه ی عالم فاطمه (علیهاسلام) گرمای سخت زیر چادر سیاهتان را به گرمای سوزان انظار آلوده ترجیح دادید؛پس حضرت حق نیز نعمت صبر و لذت صبر و آسایش پس از آن را به شما بشارت داده است.

از همه‌ی طراح‌ها، گرافیست‌ها، هنرمندها، خلاق‌ها اعم از زن و مرد، پیر و جوان دعوت ویژه می‌شود که درباره حجاب بنویسند، عکس بگیرند یا طرح بزنند و همراه ما باشند در این موج تا عید فطر که به ساحل برسیم.

اینجــــا :  http://reyhaaneha.ir

پ.ن:

ایمان (حقیقی) = تابستان+روزه+حجاب

 از تمام ریحانه های صبور قدردانی می کنیم .

پوستر فوق رو قبلا طراحی کردم ، ان شاء الله فرصت شد یکی دیگه هم کار می کنم.

از همه هنرمندان دعوت می کنیم که با همکاری در این موج قطره قطره دریا شوند و در ثواب این صبر شریک باشند.

---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
از وبلاگ گرافیک خانه
....وأذکُروا بِجُوعِکُم وَ عَطَشِکُم فِیه جوعَ یومِ القِیامَةِ وَ عَطَشَهُ،وَ تَصَدّقوا عَلی فُقَرائِکم وَ مَساکِینِکُم،....
پیامبر این را درباره ی ماه رمضان فرمود:
با گرسنگی و تشنگی اش به یاد گرسنگی و تشنگی قیامت بیافتید. و به ناداران و خانه نشینان خود کمک کنید...
این چند روزه در باب روزه، چنین می اندیشم که:
1. من، از ساعت نه صبح تا قبل از افطار توی دفتر زیر کولر نشسته ام. روزه من سخت نیست.
2. او، اگر کولر اتوموبیلش هم یاری نکند، باد بدون مواجهه با چادر نداشته اش او را خنک می کند. روزه ی او هم سخت نیست.
3. تو، در حرارت خیابان و محل کار و هرجا که می روی، در کشاکش عطش و آفتاب، با چادری که داری، نه  اجازه می دهی باد خنکت کند، نه نگاه های سرگردان از عیارت بکاهند.
حالا بگو کدام روزه بیشتر به فکر امّت گرسنه ی پیامبر در سومالی می اندازدمان؟
دیدی مصادف شدن صبر ریحانه ها و قحطی سومالی ها بی حکمت نبود؟!!
--------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
از وبلاگ مرمی

به نظرم خانمهای با حجاب در این روزهای گرم و با زبان روزه کیف بیشتری میکنند در مقایسه با روزه گرفتن در ماه های سرد سال و یا با آقایان و یا حتی با اونهایی که بی خیال روزه گرفتن شده اند . چون میدونن خدا از صبر و استقامتشون و اطاعت دستوراتش چقدر راضی و خوشحاله و شیرینی این رضایت الهی را هم حس میکنن . خیلی کیف داره که مصداق کسایی باشی که جزو یه جور دیگه های خدا باشن . مثه این میمونه که بعضی شاگردا میشن شاگرد نمونه . دیگه جزو شاگرد معمولیای کلاس به حساب نمیان . خانمها هم این روزها با حفظ کامل حجابشون زیر گرمای شدید تابستون ایران و با زبون روزه دارن ثابت میکنن جزو اون بنده متفاوتای خدا هستن . خدا عاشق صبوری بنده هاشه و خانمهای این روزهای کشورمون صبورترین بنده های خداهستن . میگن خدا بنده های دوست داشتنیش را سخت تر امتحان میکنه و هر چقدر بیشتر از اونها صبر و اطاعتشون را ببینه بیشتر هم تو دامنشون میریزه . حالا ریحانه ها دارن صبر میکنن ، دارن اطاعت خدا را میکنن با رعایت حجاب و روزه گرفتن توی این تابستون گرما .. میگه " هر که در این بزم مقرب تر است جام بلا بیشترش میدهند " حالا این وسط یه سری مقربون خودشون را میکشن عقب چون توان ایستادگی ندارن و جایگاهشون را از دست میدن اما خوش به سعادت کسایی که مقرب بودن و جام بلا بیشتر نصیبشون شد و از طرفی عقب نکشیدن و ایستادن و صبوری کردن اینجا دیگه مقرب مقربین خواهند بود  ( یه جورایی سر دسته مقربین شدن ).. خوش به سعادت همشون .. خدا اجر و ارج و قرب و عاقبت بخیری بده بهشون ...

...................................................................

چند روزی است که جمعی از دوستان طرحی را در فضای سایبری کلید زده اند به نام " صبر ریحانه ها " و " تابستان + روزه + حجاب " . به استقبال این طرح بروید و به آن امتیاز بدهید .

از طرح حمایت کرده ، لوگویش را در وبلاگهایتان کار کنید و در جهت ترویج این موج در فضای سایبر و حتی فضای حقیقی بکوشید . حتی اگر توانستید در این راستا قلم هم بزنید در وبلاگهایتان .

انشالله که در جهت امر به معروف و فرهنگ سازی و کسب رضایت الهی بتونیم یه قدم برداریم .

صیر ریحانه ها

---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
از وبلاگ یک فنجان فکر 

 پیشـ نوشتـ :

I . گیج می شوم! خاصیّت زهیر خوانی این است که آدم گیج بشود. گاهی گیج می کندت و به زمین می زنندَت گاهی پرو بالَت می شود. این بار امّا فرق دارد؛ باید با همه ی گیجی ام بنویسم ... زُهیر خواسته است

حرف زُهیر را نمی شود زمین انداخت .
لینک به لینک وجب به وجب می گردم تا بفهمم باید از که و چه بنویسم ... تازه می فهمم این یک موج است موجی که قرار است فطر به ساحل برسد ... غرق می شوم توی فاطمه ی 2011 که زهیر گفته بود ...
II . یادم می آید که اسم من هم قرار بود فاطمه بشود ... من اگر فاطمهـ می شدام کدامشان می بودم؟

نوشتـ :

I . قم ـ 7 تیر 90 ـ هوا بالای 50 درجه است اما هواشناسی اعلام نمی کند می گوید 48 است اخر اگر بگویید 50 باید یارانه های برق را که بر دارد هیچ نصفش هم بکند کلی هم مزد و مواجب بدهد این را توی تاکسی فهمیدم وقتی ماشین دیگر راه نمی رفتُ چرخش هایش گیر کرده بود توی اسفالتِ آب شده ی کف خیابان توحید !
آسفالت آب شده است دارم به این فکر می کنم؛ به حرفهایی که شنیدم ... آمده بود خانه مان مهـ مانی مجبور بودم تنهایش بگذارم باید می رفتم ... شال مشکی هم باید سر می کردم و می رفتم تا مرتبش کنم خیلی طول می کشد همه ی این مدت داشت نگاهم می کردم آخر سر پرسید تو خفه نمی شوی ؟! چادر سرت می کنی شال هم اینقد محکم می بندی ؟! می گوییم خفه ؟! نهـ تا حالا که نشده ام . توی دلم می گویم تو خفه نمی شوی وقتی باد شالت را می برد و همه نگاهت می کنند ؟! سنگینی نگاه آن ها تیغت نمی زد ؟!
II . پانزده ـ آبان ـ 82 . یازده سال ام بود . 11 رمضان می شُد . هوا هم خوب بود . با همه ی بچگی ام آن روزها همه فکرم این بود  چرا به اندازه ی تعداد انگشت های دستم هم توی کلاسمان روزه نیستند/ نمی گیرند

دارم به این فکر می کنم حالا که هوا گرم است آن ها که روزه بودند هم روزه اند هنوز ؟!
III . سیزده رمضان مادر هوس آش داشت. کبابی سر کوچّه مان آش می پذد رمضان ها، می روم توی مغازه یکجوری نگاه می کند که بخودم شک می کنم چادرم را محکم تر می پیچم پول را می گذارم روی پیش خوان آش را می گیرم از مغازه فرار می کنم ... آش را که می خورم بد مزه است .
IV . روزه نـیستم دیشبش رفته بودم دکتر چپ چپ  نگاهم کرد گفت روزه هم می گیری گفتم بله ، پدر امد بالای سرم گفت حرام است حرام است حرام است روزه باشی ... حرفش سند است وقتی می گوید حرام است یعنی حرام است، آیت الله ست برای خودش روزه را نمی گیرم می خورم رفته ام بیرون یک هو ضعف می کنم زانوهایم سست می شود از همان وقتهایی که قند خونم می افتد . چشم هایم را می بندم می گویم تا خانه راهی نمانده است 100 متر جلو تر نشسته است با دوست هایش دارند ماست موسیر و چیپس سرکه نمکی و ایستک هلو می خورند وسط خیابان !! مات و مبهوت می مانم که این چه ماه رمضانی است خـُدا ؟!
دارم به این فکر می کنم غیر رمضان هم بود، حاضر بودید این وسط سفره کنید و قه قه تان آسمان را بدرد ؟!
V . رفته ام اداره اَش، می گوید خدا را قبول دارد روزه اَم میگیرد نماز هم می خواند البته تازگی ها . تشنه ام می شود خیلی/ مثل همیشه !  چند بار آب می خواهم برایم می اورد دفعه ی بعدی خودم لیوانم را بر می دارم می روم سر یخچال می گویید تو ماه رمضان چه می کنی ؟! لبخند می زنم می گویم روزه می گیرم
VI . چادر که سرت باشد . باد هم که بوزد هرچقد چادرت را محکم تر بگیری بیشتر این افسار شهوتشان گسیخته می شود !

بعد نوشتـ :
I . اینجا اگر بخواهی چادر روی سرت بماند و گرما بخوری روزه نخوری کار سختی کرده ای ، میان همه ی اینهایی که چپ و راست ... بگذریم !

+ دعوت می شوید برای پیوستن به این موج :

ماهوور . ژاندارک . عمو خرد . ملکه ی نیمه شرقی . مسافر . آدم .

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ-
از وبلاگ فرشته نمی‌میرد 

نمی دونم سحر نوزده رمضان سخت تربود برای بانو ، یا دیدن در آتش گرفته دوشنبه ، یا عصر روز دهم . ولی می دونم آخر همه اینا فرمود : " ما رایت الا جمیلا "
...
وقتی از حرم میایی بیرون و زیر تیغ آفتاب منتظر می شی تا یه تاکسی که فقط دربستی نبره ، سوارت کنه ، می فهمی گرمای قم یعنی چی. خیلی گلایه کردم از این هوا و چادرم و تشنگی .
بنابراین به فرض ریحانه بودن ، صبور نیستم . ولی ریحانه های صبور کم نیستند.
هرکس دلش شور می زنه برای ریحانه های صبور و مظلوم این روزها ، به این موج زیبا کمک کنه.
( موج وبلاگی صبر ریحانه ها )
...
می خواستم بنویسم 110 روز تاعاشورا ولی دیدم کل یوم عاشورا
...
و
خاتون ما ، زینب کبری (س) است ، والسلام !

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
از وبلاگ ساقیانه

عموم مردم مسلمان ،مرد را با غیرت ناموسی می شناسند و این بخشی از غیرت دینی است.

غیرت به معنای بی اعتمادی به زن نیست زیرا در غیرت دینی زن و مرد تفاوتی ندارند و هر دو باید پاسدار دین باشند.
البته انسان غیور دارای ویژگی هایی است که فرد تا این ویژگی ها را نداشته باشد غیور به حساب نمی آید:
ملاک اول این است که پشتوانه غیرت ایمان فردی است زیرا ایمان از تسامح و تساهل می کاهد.
امیر مومنان علی علیه السلام در غرر الحکم می فرمایند: همانا غیرت نشانه هایی از ایمان است.
ملاک دوم این است که پشتوانه غیرت عفت است.
امیر مومنان (ع)غیرت مرد را ناشی از عفت او دانسته اند. عفت به معنی خویشتنداری و نگهداری از خود است اما غیرت نگهداری از دیگری است.
ملاک سوم شجاعت است و به فرموده حضرت علی (ع) غیرت میوه و نتیجه شجاعت است.
مسئله بسیار مهم دیگر معرفت است . زیرا اگر کسی نداند که زنان چه سرمایه ای برای امت اسلام تلقی می شوند و به ارزش آنها پی نبرده باشد یا راه حمایت از آنان را نداند نمی تواند غیورانه برخورد کند.
نهایت این که غیور کسی است که :
خود حرمت ارزشها را نشکند،
زمینه حرمت شکنی را فراهم نکند،
و در مقابل حرمت شکنی بایستد.
--------------******---------------خواهرم!
سرخی خون م را به سیاهی چادرت به امانت داده ام !
( پیام شهدا )
حجاب :
ح= حریت ، ج= جذبه ، ا= آبرو وشرف ،  ب= بندگی !
زن باشی و ... (+) و (+)
--------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
از وبلاگ هفت قدم تا تو 

هوالجمیل و یحب الجمال

چند روزی است که شنیدم جمعی از دوستان خوش ذوق طرحی را در فضای سایبری کلید زده اند به نام "صبر ریحانه ها". ظاهر عنوانِ طرح کششی در من ایجاد کرد و باعث شد تا به سرعت سری به وبلاگ بزنم و وقتی شعارش را هم در سردرِ وبلاگ دیدم بیشتر شیفته شدم:

تابستان + روزه + حجاب .

اساساً باید بدانیم که طاعت الهی همیشه دشوار و سخت است و یکی از انواع صبر که در متون اسلامی بدان اشاره شده است صبر بر طاعت است. یکی از حکمت های عبادات اسلامی همین است که بنده بر امر مولای خویش همیشه سر تسلیم فرود آورد و همه جوره در این راه استمرار و پایداری داشته باشد و گلچینی و دل به خواهی با دین و اوامرش برخورد ننماید و این است که عبادت، عبودیت را رقم می زند و اِلّا هر عبادتی بندگی خدا را به همراه ندارد!

در خصوص حجاب و پوشش بانوان نیز باید گفت که انتخاب و بر تن کردن چادر از آنگونه عباداتی است که حقیقتاً نماد عینی و شفافِ صبر بر سختی و طاعت است. اگر طاعت خدا فی نفسه صعب است مادامیکه در لایه ای از سختی و دشواری مظاعف پوشیده شود، بی تردید تحمّل آن بسیار دشوارتر خواهد شد و اجرش نیز بالاتر از معمول.

در روایات اسلامی پیرامون روزه و سختی های آن و نتایج این دنیایی و آن دنیایی که بر آن مترتّب است اشارات فراوانی شده است و از اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام نیز کراراً نقل شده است که اگر روزه در شرایط آب و هوایی سخت مثل گرمای شدید باشد پاداش فراوان تری خواهد داشت و صرف نظر از پاداش، سازندگی بیشتری نیز به دنبال دارد. خوب تا بدین جا چند نکته گفته شد:

  1. طاعت الهی فی نفسه دشوار است.
  2. برخی از عبادات در متون اسلامی مستقیماً مصداق "عبادت سخت" و "عبادت دشوار" و صبر بر دشواری هستند مانند روزه.
  3. روزه در شرایط آب و هوایی گرم و طاقت فرسا بسیار پُر اجرتر و سازنده تر از وقت معمولش است و در درگاه الهی مقبول تر خواهد بود و در برخی روایات نشانه ایمان فرد بر شمرده شده است.

روزه آنهم در هوای گرم و طاقت فرسا برای مرد و زن بسیار دشوار است ولی این نکته جداً قابل تأمل است که جنس زن با آن لطافتی که دارد طبیعتاً در تحمل سختی ظرفیت اش از مرد کمتر است و بیشتر نیاز به مراقبت دارد اما همین ریحانه ای که برای پایداری و حیاتش بیشتر از جنس مرد نیاز به حفاظت دارد، در سخت ترین شرایط دست به جهادی می زند که وصف اش بر هر قلمی سنگینی می کند! بی تعارف رفتن در پوششی که دست و پای آدم را تنگ می کند، راه رفتن را دشواتر می کند، به خاطر رنگ مشکی ای که دارد جذب گرمایش نیز بسیار زیاد است آنهم با دهان روزه در زیر تابش آفتاب چند ده درجه بالای صفر نمی دانم اگر نامش "جهاد" نیست پس چیست؟!

من گمانم بر این است که آغازگران و طراحان "صبر ریحانه ها " عللی را که در این کوتاه نوشته برشمردیم دیده اند و اِلّا شاید جهاد بانوان ایرانی یعنی آنهایی که چادر را برای خود و نسل خویش انتخاب نموده اند، همیشه در ایران بوده و هستند و خواهند بود و این امر برای همگان امری عادی است. بزرگی در یک گفتگویی که با هم داشتیم اعتقاد داشت که در تهرانی که شاید همگان می­گویند بی حجاب ها و بدحجاب ها در گوشه و کنار شهر رژه می روند و تعدادشان بیشتر از چادری هاست، واقعاً اینگونه نیست بلکه تعداد محجّبین بیشتر از خانم های بدحجاب است ولی چون اهل خیابان گردی های آنچنانی نیستند به چشم نمی آید. من می خواهم بگویم که چشمان ما در ایران به دیدن چادری ها عادت کرده اند و من نیز بر این باورم که خانم های محجبه و چادری ایرانی همچنان مثل گذشتگان و آیندگان از بدحجاب ها و بی حجاب ها بیشترند.

 یا علی / نگاره ای از یک طلبه
---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
از محمد جواد قاسم پور

دور ، دور ِ خورشید بود ، می تابید که می تابید . چاره ای نبود ، باید برای کاری از خانه بیرون می رفت . مثل

همیشه آماده شد ، مثل همیشه ، گرما و سرما نداشت برایش ، وقت بیرون رفتن انگاری که چادرش را

بهش دوخته باشند ، مثل همیشه آماده شد و رفت به میزبانی شراره های آفتاب ، شراره هایی

که تا سیاهی چادر می دیدند می رفتند که گرمایشان را با تمام وجود تقدیم کنند،

نه از سر کین، از سر عشقی که به چادر داشتند ...

( پرانتز باز :

هر جور فکر می کنم نمی شود !

امکان ندارد که اینجا از آنجا گرم -

تر باشد برای کم کردن حجاب ..

امکان ندارد که اینها فقیرتراز آنها 

باشند برای خرید لباس ..

امکان ندارد که در این ماه عزیز

اینها از آنها تشنه تر باشند ..

نه ! هیچ جور توی ِ کَتَم نمی-رود ..
پرانتز بسته )

 شراره ها را به جان می خرید و می رفت ، انگار نه انگار

که گرمای هوا و گرمای عاشقانه ی روزه اش ، دهانش را خشک کرده بود و

نَفَس ِ داغش گلوی نازکش را می آزرد ، دردی نداشت اما اگر هم داشت عاشقانه خریدارش بود..

 فکر کن ! چه می شود اگر چند چیز که گاهی یکیشان تحملت را تمام می کند با هم جمع شوند برای سنجش

یک چیزهایی .. مثل اطاعت،مثل بندگی،مثل اندازه ی شبیه شدن به کسانی که دوستشان داریم و هستیمان

از آنهاست و ... . و حالا او در این گرمای طاقت فرسا چادرش را گرفته بود به سر و روزه داشت زبانش ، و شاید

دلش ، روحش .. . خنکای مانتوهای کوتاه و روسری های نازک آزارش می داد ، حسش که می کرد چادرش را

محکمتر می گرفت و خشکی لب هایش را که محض نبودن ریا هر از گاهی با آب دهانش پنهان می کرد را

گذاشت بماند تا به همه نشان دهد که این سفیدی زیباتر از هر سرخ و صورتی است !

در این دریا او می خواست قطره باشد ، قطره ای از دریای سیاه پوشان شهرش .. .

و از آنانی نباشد که مشکی را رنگ عشق می دانند و وقتی به چادر می رسند ، مشکی می شود رنگ عزا ، رنگ بلا .. .

می خواست ریحانه باشد ...

...........................................................

نوشته ام به دعوت زهیر ، برای قطره شدن  ،برای صبر ریحانه ..

من هم دعوت می کنم دوستان را ..

پاتک 68 ، ساقی ، مجاهد 313، زینب سادات ، دختر مسلمان ،
می خواهم زن باشم ، فیلسوف کوچک ، خلوت پر هیاهو ، طهورا ، اشارات ، ملائک ، جغرافیای ذهن من ...

 
-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
از وبلاگ در بیابان طلب 

به نام او
برای موج وبلاگی صبر ریحانه ها..

اپیزود اول:
دختر جوان همراه خواهر خردسالش که هردو چادر مشکی به سر داشتند در یکی از داغترین روزهای تابستان و البته در ماه رمضان برای خرید به بیرون از منزل رفته بودند.
دختر جوان درحالی که در مغازه در حال وارسی لباس ها بود مرد مغازه دار به او گفت :شما گرمت نمیشه اینو (چادر) می پوشی ؟ما که مردیم میمیریم از گرما ..
دختر جوان چیزی نگفت ..و اما در دلش با خود گفت دوستش دارم(چادر رو)
بعد دوباره مرد مغازه دار پرسید واسه چی می پوشیش؟
با لحن جدی ای گفت مده؟
دختر جوان گفت نه!!
پرسید پس "عادت" کردی؟؟
دختر جوان سریع گفت : نه  اگر ادم هدف و ارمانی داشته باشه حاضره برای رسیدن به اونا خیلی سختی ها رو تحمل کنه....
مرد مغازه دار ساکت شد و دیگر چیزی نگفت..
دختر جوان در حالی که دست خواهر خردسالش را در دست گرفت از مغازه خارج شد و مرد را با انبوهی از سوال ها تنها گذاشت..
اپیزود دوم
دختر جوانی در یک روز گرم تابستانی با مانتویی کوتاه و ارایشی نسبتا غلیط در اتوبوس نشسته بود.
در یکی از ایستگاهها خانومی مسن سوار اتوبوس شد و کنار دختر جوان نشست اندکی بعد خانوم مسن به دختر جوان گفت:دخترم تو که اینقدر زیبا هستی و خانومی حیف نیست این طور بیرون میای !اخه چرا؟؟
دختر جوان اندکی تامل کرد و جواب داد اخه دیگه "عادت"کردم به این پوششم...!!
و بعد دوباره به فکر فرو رفت...

تابستان+روزه+حجابی نه از روی عادت = الله اعلم

---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
از وبلاگ خدا بود و دیگر هیچ... 

بسم الله
کف خیابان ها هم روزه دار و تشنه اند انگار!..
چون کفش هایم هم میسوزند...این را از بگو مگوی کفش هایم فهمیدم!...آخر گفتگویشان داغ داغ است!...
حرارتی در زیر این "سایه سار"ش تا می پیچید..مدام از سایه "حضرت چادر" و از هُرم این همه عشقبازی میسوزد...
بگذار با تعجب بنگرند!...ریحانگی اش را ...که زیر سایه دیواری...دراین هوای تف دیده ی2بعدظهر مشهد...قرص ماهش را میگیرد...
آخر چادری از شب ، بر آن مهتاب نشسته است..
بگذار در توصیف این چادر مشکی و مانتو و ساق دست و مقنعه و..،در این بازار "داغ" تابستانیِ برخی ها، به ماخیره خیره نگاه کنند!!
بگذار که فکر کنند اینها متن ادبی ست یا خیال بازی یک شاعر!...
اما تو خودت میدانی...که چند بار تابه حال...زیر باران...در زمزمه های باد...در گرمای تابستان...وقتی که گـُـر میگیرم...به خاطر لبــخندی از خـــدا...تو را میبوسم...بیاد چادر خاکی حضرت مادر سلام علیها
از اینکه "مقبول است انشالله"...
تو"حضرت چادر"منی!...حتی وقتی خاکی میشوی...بوسیدنی تر میشوی...
شاید تو از آن همه خاک بازی های طلائیه ، نمک گیر شدی!...
یادت هست؟!...
و هنوز هم...
گاهی که لب هایم از عطش میسوزد...هنگامه ای که با تمامی وجودم گرمایت را به جان میخرم...
به یاد حرف" مادر"می افتم...که میگفت:«در جوانی هایم که خیلی از گرما اذیت میشدم ،به خدا میگفتم:"خدایا به خاطر توست...مرا ازآتش قیامتت حفظ کن"....و آن وقت...بدنم سرد میشد!»...مادرم من فرشته است...که "حضرت چادر"-این "ارثیه مادریمان"- را به من هم بخشید...من با چادرم خیلی عشق بازی میکنم...
چادر مشکی من،...وقتی خاکی میشود...مرا بیشتر به یاد ارزشِ این "ارثیه مادری ام" میاندازد...
حضرت چادرم! تو تاج سری!از سرم سایه ات؟!...مبادا!...نیست!...

                                                              و نباشد!...مبادو...بادا باد!...

--------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
از وبلاگ پابرهنگی

بسم الله!
لبیکی برای"صبـــــــــــــــرریحانه"
(از دوستان قلم به دست هم دعوت میشود به صبـــر ریحــــــانه)
برای حضرت چادرم
که سایه اش بر سرم همیشه مستدام بادا باد...

              «و خوشَم با خدای خود، با تو...»

   بوسه میگیرمت در این گرما،عشق بازی به اوج می آید

  بوسه ای داغ!...روزه دارم من!سایه ات مثل موج می آید

                   برسرم هی برقص چادر من!...هی به رقصان به باد تابستان

                   هُرم عشقت"خنک شرابِ من"است خوش بُوَد زیر سایه ات "ریحان"1

  پرچم کشور وجود منی..هی برقص و به رقص کن ذوقم!

  در عطش های گرم این ایام...عطشِ شور توست در شوقم

                       میچکد چکه چکه شور از تو...هی بنوشم مِی طَهور از تو               

                       می شوم روزه دارِ نور از تو...ومبادَم دمی به دور از تو

  رمضان ماه عشق بازان است...عطش و گرمی و سیاهی تو

  و خوشم با خدای خود،باتو...چادرم!وه!چقدر"ماهـ"ـی تو!

----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
1- تخلص شاعر.
از وبلاگ پابرهنگی

سه روایت معتبر از «حجاب» در روز‌های آتش

اول: دسته سوم!
گفتم: توی این هوای گرم چطور طاقت می‌آری؟
گفت: آتیش جهنم گرم‌تره! نارُ جَهَنَّمَ أَشَدُّ حَرًّا(۱) .
گفتم: این عبادت بردگان است!
قَوْمٌ عَبَدُوا اللَّهَ خَوْفاً، فَتِلْکَ عِبَادَةُ الْعَبِیدِ؛

گفتم: توی این هوای گرم چطور طاقت می‌آری؟
گفت: بهشت خدا هواش بهتره!‌ جَنَّاتٍ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهار(۲).
گفتم: این عبادت تجار است!
وَ قَوْمٌ عَبَدُوا اللَّهَ طَلَبَ الثَّوَابِ، فَتِلْکَ عِبَادَةُ الْأُجَرَاءِ؛

گفتم: توی این هوای گرم چطور طاقت می‌آری؟
گفت: رضایت خدا با ارز‌ش‌تر از این گرمای گذران است!
می‌گویم: ٍ وَ رِضْوانٌ مِنَ اللَّهِ أَکْبَر(۳)، و این عبادت آزادگان است.
وَ قَوْمٌ عَبَدُوا اللَّهَ حُبّاً لَهُ، فَتِلْکَ عِبَادَةُ الْأَحْرَارِ، وَ هِیَ أَفْضَلُ الْعِبَادَةِ(۴).
اگر حجاب نه فقط برای در امان ماندن از نگاه نامحرمان باشد، و نه از روی عادت و نه از روی اجبار دیگری، بلکه به از جهت که «امر الهی» است و موجب تقرب به اوست دیگر ملال‌آور و تحمیل نخواهد بود. که تحمل رنج و تعب در این مسیر خود مقرب است، که گفته‌اند أَفْضَلُ الْأَعْمَالِ أَحْمَزُهَا(۵).

دوم: نشاط عبادت
چادر و مقنعه‌اش را درآورد و سریع می‌رود تا کولر را روشن کند، روی مبل روبه‌روی باد کولر نشسته‌است، نفس راحتی می‌کشد و خدا را شکر می‌کند.
لِلصَّائِمِ فَرْحَتَانِ‏ فَرْحَةٌ عِنْدَ إِفْطَارِهِ وَ فَرْحَةٌ عِنْدَ لِقَاءِ رَبِّه‏(۶).
نه اینکه از تمام شدن روزه خوشحال باشد، از اینکه توانسته است امر الهی را به اتمام برساند خوشحال است. همان نشاط و بهجتی که همه‌مان به وضوح پس مجلس روضه حس کرده‌ام. اگر حس همیشه ما پس از دیگر عبادات نیست از بی‌معرفتی ماست.
گفته‌اند که پس از اتمام هر عملی دعا‌ کنید که عمل شما پذیرفته شود، ربنا تقبل منا.
و «حجاب» از این دایره بیرون نیست.

سوم: استقامت
امروز خیلی گرم است، گرم‌تر از روزهای قبل. روزه هم که باشی انگار گرما نفوذ می‌کند در متنهی الیه وجودت! حالا اگر قرار باشد سرتا پایت هم مشکی باشد، همه اینها چند برابر می‌شود!‌
هنوز دودل است که امروز از خیر «چادر مشکی»‌اش بگذارد یا نه! یه قدم پیش می‌گذارد و یک قدم پس! کم کم دارد دیرش می‌شود، دل یک دله می‌کند و چادرش را برمی‌دارد.
وَ أَنْ لَوِ اسْتَقامُوا عَلَى الطَّریقَةِ لَأَسْقَیْناهُمْ ماءً غَدَقا (۷).
در مسیر و زیر آفتاب به «ماءً غدقا» فکر می‌کند و شاید هم ساقی‌اش!

تتمه: پاسخ به دعوت «صبر ریحانه‌ها» بهانه‌ای بود برای نوشتن اینها! تقدیر از کسانی که همیشه به صبرشان غبطه خورده‌ام و دردلم تحسین‌شان کردم، طوبی لکما.
و از دوستانم : رستاخیز جان، حیات باطنی، ریز، اسکالپل دعوت می‌کنم برای نوشتن در این‌باره!
پی‌نوشت:
۱٫ ۹: ۸۱٫ | ۲٫ ۹: ۷۲٫ | ۳٫ همان. | ۴٫ کافی: ۳: ۲۱۶٫ | ۵٫ بحار: ۶۷: ۱۹۱٫ |  ۶٫ کافی: ۴: ۶۵٫ | ۷٫ ۷۲: ۱۶٫

--------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
از وبلاگ با

شما جنس مرغوب را در کادو مى پیچید، روى تلویزیون پارچه مى اندازید، کتاب قیمتى را جلد مى کنید، طلا و جواهرات را ساده در دسترس قرار نمى دهید.
بنابر این جلد وحجاب نشانه ارزش است .
خداوند براى چشم که ظریف است و خطرات آنرا تهدید مى کند، حجاب قرار داده حجاب باعث تمرکز فکر مردان که بخش عمده تولید جامعه به دست آنان است مى گردد.
در کشورهایى که بى حجاب است نظام خانواده از هم گسسته و آمار طلاق غوغا مى کند. اسلام به خاطر حفظ حیا، کرامت و جلال ، جلوگیرى از تشتّت و هوسبازى و گسستن نظام خانواده حجاب را واجب فرموده .
باید دانست که حجاب مانع تولید نیست ، بزرگترین صادرات ایران بعد از نفت ، قالى است که تولیدش به دست زنان با حجاب است .
حجاب مانع تحصیل نیست صدها هزار دانشمند زن در کشور اسلامى ایران شاهد این ادعّاست حجاب آرم جمهورى اسلامى ایران است .
دنیا انقلاب اسلامى ایران را باحجاب بانوان مى شناسد و ابرقدرتها از این نشانه پرارزش انقلاب آنقدر هراس دارند که چند دختر مسلمان را با پوشش اسلامى بر سر درس تحمل نمى کنند.
حجت الاسلام و المسلمین قرائتی

 پیامبر اکرم در مورد رعایت حجاب می فرماید:
شب معراج زنانی از زنان امتم را دیدم که سخت در عذاب بودند.زنی را دیدم که با موی جلوی سر او را به دیوار جهنم آویزان کرده بودندو مغزش از شدت عذاب در حال جوشیدن بود آن زن از امتم بود که موی جلوی سر خود را از نامحرم حفظ نمی کرد.
(بحار الانوار. ج 103)
همچنین می فرمایند:
شب معراج زنانی از زنان امتم را دیدم که سخت در عذاب بودند.زنی را دیدم که دارد گوشت بدن خود را می خورد و از زیرش اتش میزند بیرون. و او زنی بود که بدن خود را برای مردان غیر شوهرش آرایش می کرد وعشوه گری و طنازی می کرد.
(بحار الانوار. ج 103)
---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
از وبلاگ رندانه

از کنار خیابان منتهی به باب الجواد که گذر می کنی انگار تمام دلت یک فریاد می خواهد
و همه اش در دلم می گویم به حرمت من نه ...
به حرمت زائر ها هم نه ...
اما به حرمت مولای رئوفم هم که شده فقط کمی رعایت کنید
خون دل می شوی وقتی دختران بزک کرده شهر را می بینی و جز دعا هیچ نمی توانی
خون دل می شوی وقتی می گویی خواهرم ، عزیزم ، کمی حجابت را رعایت کن و او فقط در پاسخش می گوید " به شما ربطی نداره "

+ اینها یک طرف ماجراست
طرف دوم هم من هستم که شاید اعمالم برای خیلی ها شبهه ایجاد کرده
که حجابم را ببینند و اعمالم را بیشتر
که رفتار مرا پای همه بنویسند
پای حجابم بنویسند ...

- یک روی حرفم با خودم بود
و یک روی حرفم با کسی که شاید حجاب را صدفی برای مروارید نبیند
فقط یک نکته و تمام ...
اگر هنوز هم برای خودمان ارزش قائلیم
هر چند گرمای چند درجه شهرمان باشد یا نباشد
هر چند سختی باشد یا نباشد
هر چند تمسخر باشد یا نباشد
اما حجابمان را گره بزنیم به حجاب زینب - س - در کربلا

راستی چشمانمان هم تشنه حجاب است اگر هنوز دستمان به چشمه تقوا می رسد.

+ و - : به دعوت [زهیر] تقدیم شد
من بلد نیستم کسی را دعوت کنم اما این مطلب را تقدیم می کنم به مادر غریب مدینه ...

بسم الله [موج وبلاگی صبر ریحانه ها] ...

---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
از وبلاگ آرمان انتظار

مدیر وبلاگ ترنج، ضمن قرار دادن فراخوان موج در وبلاگ خود؛  مطالب زیر را هم برای خوانندگان  ترنج ذکر کرده:

- هیچ وقت اهل تبلیغ برای فراخوانها و جشنواره ها نبودم ، ولی این یکی فرق میکنه. به نظرم این یه حرکت قشنگ و لطیفه واسه همه ی ریحانه های صبور... شاید بعضی از شما مقوله ی حجاب رو قبول نداشته باشید ولی بنده به عنوان یک " ریحانه ی صبور " این مقوله رو به همون دلایلی که در فراخوان بالا ذکر کردند هم قبول دارم و هم دوست دارم.
- فکر میکنم این یک حرکت خودجوش باشه و برای همین ارزشمنده و من بهش احترام میگذارم.
- بنده هم از همین تریبون از همه ی دوستان هنرمندم که تمایل دارند در این موج همراه بشند دعوت به همکاری میکنم.

---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
از وبلاگ ترنج 

پیام مادر شهیدان سید کریم و سید جواد خوشقلب طوسی به موج وبلاگی صبر ریحانه ها:

باسمه تعالی
حفظ شعائر دینی، مخصوصا نماد ظاهری حجاب توسط دختران نوجوان، موجب انتشار موجی از نشاط در روحیه ی کل منتظران آقا(عج) در سراسر جهان می شود.
پس ای دختر گلم! با روزه گرفتن و رعایت حجابت در گرمای تابستان، منتظران مهدی را روسفید کردی. آفرین بر تو.

از این همسنگران عزیز هم دعوت می شود تا دیدگاه خانواده ی محترم شهدا را نسبت به روزه داری و حجاب جهاد گونه ی دخترانمان در فصل تابستان انعکاس دهند:
وبلاگ شهید محسن چایلو ، وبلاگ شهید مهرداد گله داری ، گلزار اینترنتی شهید رضوانخواه ، وبلاگ شهید غریب وکیلی، وبلاگ شهید علی معمار ، قافله ی شهدا ، وبلاگ شهید یاسر غرایاق ، وبلاگ شهیدان محمد زاده ، گردان غواصی نوح
---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
از وبلاگ خوش قلب ها

یکـ. ساعت ها غرق می شوم در + ، + ، + ، + و به مرگ آدمیت در ناکجاآباد فکر می کنم . به تمام اتیکت هایی که قرار است ببندند دور مچ دستشان و بنشینند ساعت ها زل بزنند به ناکجا آباد باز ! و بعد از مدتی هم در نسیم خنک آن هوا ،سر در بیاورند از ناکجاآباد ! فرشته های سفید دوست داشتنی ِ فروشی ! این است اسمشان ...

دو. مانتوی ِ صورتی اش را تن کرد، روسری طوسی اش را با وسواس همیشگی اش بست و آن گیر نقره ای را زد به یک طرف اش. گفت : واقعا فکر می کنی امروز هوا 40 درجه است ؟ چارقد سیاهش را هم انداخت روی سرش . تمام شد . اما ... روبند سیاه ترش را که کشید روی صورتش شد شبیه همان فرشته هایی که خدا توصیف شان کرده ... گفتم : 40 درجه برا یه لحظه شه ! فرشته های سیاه صبور  ِ دوست داشتنی ... این است اصالت شان ...
سهـ. دلم بدجور پر است از تابستان هایی که قم پر از زائر می شود ! زائرانی که بعضی هاشان حرمت صاحب خانه را با وضع حجاب شان ، عجیب می شکنند ... تابستان ها دلم برای قم خیلی می گیرد ! برای غریبی بانو معصومه (سلام الله علیها) هم که خود ، اسوه ی حجاب بود ... هیچ وقت این یک جمله اش را یادم نمی رود : باید فاطمه ی (سلام الله علیها) 2011 را خلق کرد ...

به دعوت [محمدرضا میری] تقدیم شد . من نیز دعوت می کنم از :
شافی ، ح س ی ن ، فرشته نمی میرد ، من ِ او  ، ترنج ، مهجور ، ایران ، بهار نارنج ، حتی بیشتر ، حسن الماسی ، مصباح ، کمین گاه نظر ، پروانگی ، جنجال یک سکوت ، عاشق خدا ، رائح ، رایحه ی بهشت ،خاکستر ، هفت قدم تا تو ، وسوسه ی حوا ، در بیابان طلب ، خط تیره

 --------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
از وبلاگ و ما ادراک...؟