صبر ریحانه ها

صبر ریحانه ها
آخرین نظرات

۶۰ مطلب با موضوع «آرشیو اولین دوره موج صبر ریحانه‌ها» ثبت شده است

هوالجمیل و یحب الجمال

چند روزی است که شنیدم جمعی از دوستان خوش ذوق طرحی را در فضای سایبری کلید زده اند به نام "صبر ریحانه ها". ظاهر عنوانِ طرح کششی در من ایجاد کرد و باعث شد تا به سرعت سری به وبلاگ بزنم و وقتی شعارش را هم در سردرِ وبلاگ دیدم بیشتر شیفته شدم:

تابستان + روزه + حجاب .

اساساً باید بدانیم که طاعت الهی همیشه دشوار و سخت است و یکی از انواع صبر که در متون اسلامی بدان اشاره شده است صبر بر طاعت است. یکی از حکمت های عبادات اسلامی همین است که بنده بر امر مولای خویش همیشه سر تسلیم فرود آورد و همه جوره در این راه استمرار و پایداری داشته باشد و گلچینی و دل به خواهی با دین و اوامرش برخورد ننماید و این است که عبادت، عبودیت را رقم می زند و اِلّا هر عبادتی بندگی خدا را به همراه ندارد!

در خصوص حجاب و پوشش بانوان نیز باید گفت که انتخاب و بر تن کردن چادر از آنگونه عباداتی است که حقیقتاً نماد عینی و شفافِ صبر بر سختی و طاعت است. اگر طاعت خدا فی نفسه صعب است مادامیکه در لایه ای از سختی و دشواری مظاعف پوشیده شود، بی تردید تحمّل آن بسیار دشوارتر خواهد شد و اجرش نیز بالاتر از معمول.

در روایات اسلامی پیرامون روزه و سختی های آن و نتایج این دنیایی و آن دنیایی که بر آن مترتّب است اشارات فراوانی شده است و از اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام نیز کراراً نقل شده است که اگر روزه در شرایط آب و هوایی سخت مثل گرمای شدید باشد پاداش فراوان تری خواهد داشت و صرف نظر از پاداش، سازندگی بیشتری نیز به دنبال دارد. خوب تا بدین جا چند نکته گفته شد:

  1. طاعت الهی فی نفسه دشوار است.
  2. برخی از عبادات در متون اسلامی مستقیماً مصداق "عبادت سخت" و "عبادت دشوار" و صبر بر دشواری هستند مانند روزه.
  3. روزه در شرایط آب و هوایی گرم و طاقت فرسا بسیار پُر اجرتر و سازنده تر از وقت معمولش است و در درگاه الهی مقبول تر خواهد بود و در برخی روایات نشانه ایمان فرد بر شمرده شده است.

روزه آنهم در هوای گرم و طاقت فرسا برای مرد و زن بسیار دشوار است ولی این نکته جداً قابل تأمل است که جنس زن با آن لطافتی که دارد طبیعتاً در تحمل سختی ظرفیت اش از مرد کمتر است و بیشتر نیاز به مراقبت دارد اما همین ریحانه ای که برای پایداری و حیاتش بیشتر از جنس مرد نیاز به حفاظت دارد، در سخت ترین شرایط دست به جهادی می زند که وصف اش بر هر قلمی سنگینی می کند! بی تعارف رفتن در پوششی که دست و پای آدم را تنگ می کند، راه رفتن را دشواتر می کند، به خاطر رنگ مشکی ای که دارد جذب گرمایش نیز بسیار زیاد است آنهم با دهان روزه در زیر تابش آفتاب چند ده درجه بالای صفر نمی دانم اگر نامش "جهاد" نیست پس چیست؟!

من گمانم بر این است که آغازگران و طراحان "صبر ریحانه ها " عللی را که در این کوتاه نوشته برشمردیم دیده اند و اِلّا شاید جهاد بانوان ایرانی یعنی آنهایی که چادر را برای خود و نسل خویش انتخاب نموده اند، همیشه در ایران بوده و هستند و خواهند بود و این امر برای همگان امری عادی است. بزرگی در یک گفتگویی که با هم داشتیم اعتقاد داشت که در تهرانی که شاید همگان می­گویند بی حجاب ها و بدحجاب ها در گوشه و کنار شهر رژه می روند و تعدادشان بیشتر از چادری هاست، واقعاً اینگونه نیست بلکه تعداد محجّبین بیشتر از خانم های بدحجاب است ولی چون اهل خیابان گردی های آنچنانی نیستند به چشم نمی آید. من می خواهم بگویم که چشمان ما در ایران به دیدن چادری ها عادت کرده اند و من نیز بر این باورم که خانم های محجبه و چادری ایرانی همچنان مثل گذشتگان و آیندگان از بدحجاب ها و بی حجاب ها بیشترند.

 یا علی / نگاره ای از یک طلبه
---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
از محمد جواد قاسم پور

دور ، دور ِ خورشید بود ، می تابید که می تابید . چاره ای نبود ، باید برای کاری از خانه بیرون می رفت . مثل

همیشه آماده شد ، مثل همیشه ، گرما و سرما نداشت برایش ، وقت بیرون رفتن انگاری که چادرش را

بهش دوخته باشند ، مثل همیشه آماده شد و رفت به میزبانی شراره های آفتاب ، شراره هایی

که تا سیاهی چادر می دیدند می رفتند که گرمایشان را با تمام وجود تقدیم کنند،

نه از سر کین، از سر عشقی که به چادر داشتند ...

( پرانتز باز :

هر جور فکر می کنم نمی شود !

امکان ندارد که اینجا از آنجا گرم -

تر باشد برای کم کردن حجاب ..

امکان ندارد که اینها فقیرتراز آنها 

باشند برای خرید لباس ..

امکان ندارد که در این ماه عزیز

اینها از آنها تشنه تر باشند ..

نه ! هیچ جور توی ِ کَتَم نمی-رود ..
پرانتز بسته )

 شراره ها را به جان می خرید و می رفت ، انگار نه انگار

که گرمای هوا و گرمای عاشقانه ی روزه اش ، دهانش را خشک کرده بود و

نَفَس ِ داغش گلوی نازکش را می آزرد ، دردی نداشت اما اگر هم داشت عاشقانه خریدارش بود..

 فکر کن ! چه می شود اگر چند چیز که گاهی یکیشان تحملت را تمام می کند با هم جمع شوند برای سنجش

یک چیزهایی .. مثل اطاعت،مثل بندگی،مثل اندازه ی شبیه شدن به کسانی که دوستشان داریم و هستیمان

از آنهاست و ... . و حالا او در این گرمای طاقت فرسا چادرش را گرفته بود به سر و روزه داشت زبانش ، و شاید

دلش ، روحش .. . خنکای مانتوهای کوتاه و روسری های نازک آزارش می داد ، حسش که می کرد چادرش را

محکمتر می گرفت و خشکی لب هایش را که محض نبودن ریا هر از گاهی با آب دهانش پنهان می کرد را

گذاشت بماند تا به همه نشان دهد که این سفیدی زیباتر از هر سرخ و صورتی است !

در این دریا او می خواست قطره باشد ، قطره ای از دریای سیاه پوشان شهرش .. .

و از آنانی نباشد که مشکی را رنگ عشق می دانند و وقتی به چادر می رسند ، مشکی می شود رنگ عزا ، رنگ بلا .. .

می خواست ریحانه باشد ...

...........................................................

نوشته ام به دعوت زهیر ، برای قطره شدن  ،برای صبر ریحانه ..

من هم دعوت می کنم دوستان را ..

پاتک 68 ، ساقی ، مجاهد 313، زینب سادات ، دختر مسلمان ،
می خواهم زن باشم ، فیلسوف کوچک ، خلوت پر هیاهو ، طهورا ، اشارات ، ملائک ، جغرافیای ذهن من ...

 
-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
از وبلاگ در بیابان طلب 

به نام او
برای موج وبلاگی صبر ریحانه ها..

اپیزود اول:
دختر جوان همراه خواهر خردسالش که هردو چادر مشکی به سر داشتند در یکی از داغترین روزهای تابستان و البته در ماه رمضان برای خرید به بیرون از منزل رفته بودند.
دختر جوان درحالی که در مغازه در حال وارسی لباس ها بود مرد مغازه دار به او گفت :شما گرمت نمیشه اینو (چادر) می پوشی ؟ما که مردیم میمیریم از گرما ..
دختر جوان چیزی نگفت ..و اما در دلش با خود گفت دوستش دارم(چادر رو)
بعد دوباره مرد مغازه دار پرسید واسه چی می پوشیش؟
با لحن جدی ای گفت مده؟
دختر جوان گفت نه!!
پرسید پس "عادت" کردی؟؟
دختر جوان سریع گفت : نه  اگر ادم هدف و ارمانی داشته باشه حاضره برای رسیدن به اونا خیلی سختی ها رو تحمل کنه....
مرد مغازه دار ساکت شد و دیگر چیزی نگفت..
دختر جوان در حالی که دست خواهر خردسالش را در دست گرفت از مغازه خارج شد و مرد را با انبوهی از سوال ها تنها گذاشت..
اپیزود دوم
دختر جوانی در یک روز گرم تابستانی با مانتویی کوتاه و ارایشی نسبتا غلیط در اتوبوس نشسته بود.
در یکی از ایستگاهها خانومی مسن سوار اتوبوس شد و کنار دختر جوان نشست اندکی بعد خانوم مسن به دختر جوان گفت:دخترم تو که اینقدر زیبا هستی و خانومی حیف نیست این طور بیرون میای !اخه چرا؟؟
دختر جوان اندکی تامل کرد و جواب داد اخه دیگه "عادت"کردم به این پوششم...!!
و بعد دوباره به فکر فرو رفت...

تابستان+روزه+حجابی نه از روی عادت = الله اعلم

---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
از وبلاگ خدا بود و دیگر هیچ... 

بسم الله
کف خیابان ها هم روزه دار و تشنه اند انگار!..
چون کفش هایم هم میسوزند...این را از بگو مگوی کفش هایم فهمیدم!...آخر گفتگویشان داغ داغ است!...
حرارتی در زیر این "سایه سار"ش تا می پیچید..مدام از سایه "حضرت چادر" و از هُرم این همه عشقبازی میسوزد...
بگذار با تعجب بنگرند!...ریحانگی اش را ...که زیر سایه دیواری...دراین هوای تف دیده ی2بعدظهر مشهد...قرص ماهش را میگیرد...
آخر چادری از شب ، بر آن مهتاب نشسته است..
بگذار در توصیف این چادر مشکی و مانتو و ساق دست و مقنعه و..،در این بازار "داغ" تابستانیِ برخی ها، به ماخیره خیره نگاه کنند!!
بگذار که فکر کنند اینها متن ادبی ست یا خیال بازی یک شاعر!...
اما تو خودت میدانی...که چند بار تابه حال...زیر باران...در زمزمه های باد...در گرمای تابستان...وقتی که گـُـر میگیرم...به خاطر لبــخندی از خـــدا...تو را میبوسم...بیاد چادر خاکی حضرت مادر سلام علیها
از اینکه "مقبول است انشالله"...
تو"حضرت چادر"منی!...حتی وقتی خاکی میشوی...بوسیدنی تر میشوی...
شاید تو از آن همه خاک بازی های طلائیه ، نمک گیر شدی!...
یادت هست؟!...
و هنوز هم...
گاهی که لب هایم از عطش میسوزد...هنگامه ای که با تمامی وجودم گرمایت را به جان میخرم...
به یاد حرف" مادر"می افتم...که میگفت:«در جوانی هایم که خیلی از گرما اذیت میشدم ،به خدا میگفتم:"خدایا به خاطر توست...مرا ازآتش قیامتت حفظ کن"....و آن وقت...بدنم سرد میشد!»...مادرم من فرشته است...که "حضرت چادر"-این "ارثیه مادریمان"- را به من هم بخشید...من با چادرم خیلی عشق بازی میکنم...
چادر مشکی من،...وقتی خاکی میشود...مرا بیشتر به یاد ارزشِ این "ارثیه مادری ام" میاندازد...
حضرت چادرم! تو تاج سری!از سرم سایه ات؟!...مبادا!...نیست!...

                                                              و نباشد!...مبادو...بادا باد!...

--------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
از وبلاگ پابرهنگی

بسم الله!
لبیکی برای"صبـــــــــــــــرریحانه"
(از دوستان قلم به دست هم دعوت میشود به صبـــر ریحــــــانه)
برای حضرت چادرم
که سایه اش بر سرم همیشه مستدام بادا باد...

              «و خوشَم با خدای خود، با تو...»

   بوسه میگیرمت در این گرما،عشق بازی به اوج می آید

  بوسه ای داغ!...روزه دارم من!سایه ات مثل موج می آید

                   برسرم هی برقص چادر من!...هی به رقصان به باد تابستان

                   هُرم عشقت"خنک شرابِ من"است خوش بُوَد زیر سایه ات "ریحان"1

  پرچم کشور وجود منی..هی برقص و به رقص کن ذوقم!

  در عطش های گرم این ایام...عطشِ شور توست در شوقم

                       میچکد چکه چکه شور از تو...هی بنوشم مِی طَهور از تو               

                       می شوم روزه دارِ نور از تو...ومبادَم دمی به دور از تو

  رمضان ماه عشق بازان است...عطش و گرمی و سیاهی تو

  و خوشم با خدای خود،باتو...چادرم!وه!چقدر"ماهـ"ـی تو!

----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
1- تخلص شاعر.
از وبلاگ پابرهنگی

سه روایت معتبر از «حجاب» در روز‌های آتش

اول: دسته سوم!
گفتم: توی این هوای گرم چطور طاقت می‌آری؟
گفت: آتیش جهنم گرم‌تره! نارُ جَهَنَّمَ أَشَدُّ حَرًّا(۱) .
گفتم: این عبادت بردگان است!
قَوْمٌ عَبَدُوا اللَّهَ خَوْفاً، فَتِلْکَ عِبَادَةُ الْعَبِیدِ؛

گفتم: توی این هوای گرم چطور طاقت می‌آری؟
گفت: بهشت خدا هواش بهتره!‌ جَنَّاتٍ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهار(۲).
گفتم: این عبادت تجار است!
وَ قَوْمٌ عَبَدُوا اللَّهَ طَلَبَ الثَّوَابِ، فَتِلْکَ عِبَادَةُ الْأُجَرَاءِ؛

گفتم: توی این هوای گرم چطور طاقت می‌آری؟
گفت: رضایت خدا با ارز‌ش‌تر از این گرمای گذران است!
می‌گویم: ٍ وَ رِضْوانٌ مِنَ اللَّهِ أَکْبَر(۳)، و این عبادت آزادگان است.
وَ قَوْمٌ عَبَدُوا اللَّهَ حُبّاً لَهُ، فَتِلْکَ عِبَادَةُ الْأَحْرَارِ، وَ هِیَ أَفْضَلُ الْعِبَادَةِ(۴).
اگر حجاب نه فقط برای در امان ماندن از نگاه نامحرمان باشد، و نه از روی عادت و نه از روی اجبار دیگری، بلکه به از جهت که «امر الهی» است و موجب تقرب به اوست دیگر ملال‌آور و تحمیل نخواهد بود. که تحمل رنج و تعب در این مسیر خود مقرب است، که گفته‌اند أَفْضَلُ الْأَعْمَالِ أَحْمَزُهَا(۵).

دوم: نشاط عبادت
چادر و مقنعه‌اش را درآورد و سریع می‌رود تا کولر را روشن کند، روی مبل روبه‌روی باد کولر نشسته‌است، نفس راحتی می‌کشد و خدا را شکر می‌کند.
لِلصَّائِمِ فَرْحَتَانِ‏ فَرْحَةٌ عِنْدَ إِفْطَارِهِ وَ فَرْحَةٌ عِنْدَ لِقَاءِ رَبِّه‏(۶).
نه اینکه از تمام شدن روزه خوشحال باشد، از اینکه توانسته است امر الهی را به اتمام برساند خوشحال است. همان نشاط و بهجتی که همه‌مان به وضوح پس مجلس روضه حس کرده‌ام. اگر حس همیشه ما پس از دیگر عبادات نیست از بی‌معرفتی ماست.
گفته‌اند که پس از اتمام هر عملی دعا‌ کنید که عمل شما پذیرفته شود، ربنا تقبل منا.
و «حجاب» از این دایره بیرون نیست.

سوم: استقامت
امروز خیلی گرم است، گرم‌تر از روزهای قبل. روزه هم که باشی انگار گرما نفوذ می‌کند در متنهی الیه وجودت! حالا اگر قرار باشد سرتا پایت هم مشکی باشد، همه اینها چند برابر می‌شود!‌
هنوز دودل است که امروز از خیر «چادر مشکی»‌اش بگذارد یا نه! یه قدم پیش می‌گذارد و یک قدم پس! کم کم دارد دیرش می‌شود، دل یک دله می‌کند و چادرش را برمی‌دارد.
وَ أَنْ لَوِ اسْتَقامُوا عَلَى الطَّریقَةِ لَأَسْقَیْناهُمْ ماءً غَدَقا (۷).
در مسیر و زیر آفتاب به «ماءً غدقا» فکر می‌کند و شاید هم ساقی‌اش!

تتمه: پاسخ به دعوت «صبر ریحانه‌ها» بهانه‌ای بود برای نوشتن اینها! تقدیر از کسانی که همیشه به صبرشان غبطه خورده‌ام و دردلم تحسین‌شان کردم، طوبی لکما.
و از دوستانم : رستاخیز جان، حیات باطنی، ریز، اسکالپل دعوت می‌کنم برای نوشتن در این‌باره!
پی‌نوشت:
۱٫ ۹: ۸۱٫ | ۲٫ ۹: ۷۲٫ | ۳٫ همان. | ۴٫ کافی: ۳: ۲۱۶٫ | ۵٫ بحار: ۶۷: ۱۹۱٫ |  ۶٫ کافی: ۴: ۶۵٫ | ۷٫ ۷۲: ۱۶٫

--------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
از وبلاگ با

شما جنس مرغوب را در کادو مى پیچید، روى تلویزیون پارچه مى اندازید، کتاب قیمتى را جلد مى کنید، طلا و جواهرات را ساده در دسترس قرار نمى دهید.
بنابر این جلد وحجاب نشانه ارزش است .
خداوند براى چشم که ظریف است و خطرات آنرا تهدید مى کند، حجاب قرار داده حجاب باعث تمرکز فکر مردان که بخش عمده تولید جامعه به دست آنان است مى گردد.
در کشورهایى که بى حجاب است نظام خانواده از هم گسسته و آمار طلاق غوغا مى کند. اسلام به خاطر حفظ حیا، کرامت و جلال ، جلوگیرى از تشتّت و هوسبازى و گسستن نظام خانواده حجاب را واجب فرموده .
باید دانست که حجاب مانع تولید نیست ، بزرگترین صادرات ایران بعد از نفت ، قالى است که تولیدش به دست زنان با حجاب است .
حجاب مانع تحصیل نیست صدها هزار دانشمند زن در کشور اسلامى ایران شاهد این ادعّاست حجاب آرم جمهورى اسلامى ایران است .
دنیا انقلاب اسلامى ایران را باحجاب بانوان مى شناسد و ابرقدرتها از این نشانه پرارزش انقلاب آنقدر هراس دارند که چند دختر مسلمان را با پوشش اسلامى بر سر درس تحمل نمى کنند.
حجت الاسلام و المسلمین قرائتی

 پیامبر اکرم در مورد رعایت حجاب می فرماید:
شب معراج زنانی از زنان امتم را دیدم که سخت در عذاب بودند.زنی را دیدم که با موی جلوی سر او را به دیوار جهنم آویزان کرده بودندو مغزش از شدت عذاب در حال جوشیدن بود آن زن از امتم بود که موی جلوی سر خود را از نامحرم حفظ نمی کرد.
(بحار الانوار. ج 103)
همچنین می فرمایند:
شب معراج زنانی از زنان امتم را دیدم که سخت در عذاب بودند.زنی را دیدم که دارد گوشت بدن خود را می خورد و از زیرش اتش میزند بیرون. و او زنی بود که بدن خود را برای مردان غیر شوهرش آرایش می کرد وعشوه گری و طنازی می کرد.
(بحار الانوار. ج 103)
---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
از وبلاگ رندانه

از کنار خیابان منتهی به باب الجواد که گذر می کنی انگار تمام دلت یک فریاد می خواهد
و همه اش در دلم می گویم به حرمت من نه ...
به حرمت زائر ها هم نه ...
اما به حرمت مولای رئوفم هم که شده فقط کمی رعایت کنید
خون دل می شوی وقتی دختران بزک کرده شهر را می بینی و جز دعا هیچ نمی توانی
خون دل می شوی وقتی می گویی خواهرم ، عزیزم ، کمی حجابت را رعایت کن و او فقط در پاسخش می گوید " به شما ربطی نداره "

+ اینها یک طرف ماجراست
طرف دوم هم من هستم که شاید اعمالم برای خیلی ها شبهه ایجاد کرده
که حجابم را ببینند و اعمالم را بیشتر
که رفتار مرا پای همه بنویسند
پای حجابم بنویسند ...

- یک روی حرفم با خودم بود
و یک روی حرفم با کسی که شاید حجاب را صدفی برای مروارید نبیند
فقط یک نکته و تمام ...
اگر هنوز هم برای خودمان ارزش قائلیم
هر چند گرمای چند درجه شهرمان باشد یا نباشد
هر چند سختی باشد یا نباشد
هر چند تمسخر باشد یا نباشد
اما حجابمان را گره بزنیم به حجاب زینب - س - در کربلا

راستی چشمانمان هم تشنه حجاب است اگر هنوز دستمان به چشمه تقوا می رسد.

+ و - : به دعوت [زهیر] تقدیم شد
من بلد نیستم کسی را دعوت کنم اما این مطلب را تقدیم می کنم به مادر غریب مدینه ...

بسم الله [موج وبلاگی صبر ریحانه ها] ...

---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
از وبلاگ آرمان انتظار

مدیر وبلاگ ترنج، ضمن قرار دادن فراخوان موج در وبلاگ خود؛  مطالب زیر را هم برای خوانندگان  ترنج ذکر کرده:

- هیچ وقت اهل تبلیغ برای فراخوانها و جشنواره ها نبودم ، ولی این یکی فرق میکنه. به نظرم این یه حرکت قشنگ و لطیفه واسه همه ی ریحانه های صبور... شاید بعضی از شما مقوله ی حجاب رو قبول نداشته باشید ولی بنده به عنوان یک " ریحانه ی صبور " این مقوله رو به همون دلایلی که در فراخوان بالا ذکر کردند هم قبول دارم و هم دوست دارم.
- فکر میکنم این یک حرکت خودجوش باشه و برای همین ارزشمنده و من بهش احترام میگذارم.
- بنده هم از همین تریبون از همه ی دوستان هنرمندم که تمایل دارند در این موج همراه بشند دعوت به همکاری میکنم.

---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
از وبلاگ ترنج 

پیام مادر شهیدان سید کریم و سید جواد خوشقلب طوسی به موج وبلاگی صبر ریحانه ها:

باسمه تعالی
حفظ شعائر دینی، مخصوصا نماد ظاهری حجاب توسط دختران نوجوان، موجب انتشار موجی از نشاط در روحیه ی کل منتظران آقا(عج) در سراسر جهان می شود.
پس ای دختر گلم! با روزه گرفتن و رعایت حجابت در گرمای تابستان، منتظران مهدی را روسفید کردی. آفرین بر تو.

از این همسنگران عزیز هم دعوت می شود تا دیدگاه خانواده ی محترم شهدا را نسبت به روزه داری و حجاب جهاد گونه ی دخترانمان در فصل تابستان انعکاس دهند:
وبلاگ شهید محسن چایلو ، وبلاگ شهید مهرداد گله داری ، گلزار اینترنتی شهید رضوانخواه ، وبلاگ شهید غریب وکیلی، وبلاگ شهید علی معمار ، قافله ی شهدا ، وبلاگ شهید یاسر غرایاق ، وبلاگ شهیدان محمد زاده ، گردان غواصی نوح
---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
از وبلاگ خوش قلب ها

یکـ. ساعت ها غرق می شوم در + ، + ، + ، + و به مرگ آدمیت در ناکجاآباد فکر می کنم . به تمام اتیکت هایی که قرار است ببندند دور مچ دستشان و بنشینند ساعت ها زل بزنند به ناکجا آباد باز ! و بعد از مدتی هم در نسیم خنک آن هوا ،سر در بیاورند از ناکجاآباد ! فرشته های سفید دوست داشتنی ِ فروشی ! این است اسمشان ...

دو. مانتوی ِ صورتی اش را تن کرد، روسری طوسی اش را با وسواس همیشگی اش بست و آن گیر نقره ای را زد به یک طرف اش. گفت : واقعا فکر می کنی امروز هوا 40 درجه است ؟ چارقد سیاهش را هم انداخت روی سرش . تمام شد . اما ... روبند سیاه ترش را که کشید روی صورتش شد شبیه همان فرشته هایی که خدا توصیف شان کرده ... گفتم : 40 درجه برا یه لحظه شه ! فرشته های سیاه صبور  ِ دوست داشتنی ... این است اصالت شان ...
سهـ. دلم بدجور پر است از تابستان هایی که قم پر از زائر می شود ! زائرانی که بعضی هاشان حرمت صاحب خانه را با وضع حجاب شان ، عجیب می شکنند ... تابستان ها دلم برای قم خیلی می گیرد ! برای غریبی بانو معصومه (سلام الله علیها) هم که خود ، اسوه ی حجاب بود ... هیچ وقت این یک جمله اش را یادم نمی رود : باید فاطمه ی (سلام الله علیها) 2011 را خلق کرد ...

به دعوت [محمدرضا میری] تقدیم شد . من نیز دعوت می کنم از :
شافی ، ح س ی ن ، فرشته نمی میرد ، من ِ او  ، ترنج ، مهجور ، ایران ، بهار نارنج ، حتی بیشتر ، حسن الماسی ، مصباح ، کمین گاه نظر ، پروانگی ، جنجال یک سکوت ، عاشق خدا ، رائح ، رایحه ی بهشت ،خاکستر ، هفت قدم تا تو ، وسوسه ی حوا ، در بیابان طلب ، خط تیره

 --------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
از وبلاگ و ما ادراک...؟ 

این روز ها هیچکس گرسنه نیست، گویی سیرند از غیرت، مردانگی و ایمان!
روزه میگیرند؛
در سفره برخی را بنگری دریـــــــغ از لقمه ای آبـــرو ! سبدی عفافــــــ و جرعه ای معرفت....
آن سوتر نوشته بودم در این روزگار غریب کسی هم از این غیرت ها داشته باشد لقمه بزرگ تر از دهان برداشته و باید سر و دست دهد....
روزه ای؟
این تشنـــگی تو را به یاد غیرت برادر زینب(س) نمی اندازد که جان داد تا حرمت چادر خاکی مادر حفظ شود؟
این انتظار غروب تو را یاد غریبی مردی نمی اندازد که قرن ها منتظر چند تـــن تنها مانده است؟
مسلمانی؟
مگر نخوانده ای آداب مسلمانی را، آنجا که شاخه ای از محبت به دیگران همان احترام تو به انسانیت آنهاست. آن هم با حجابت!
من هم دختر مقدس مآبی نبودم... اما آمده ام بگویم خدا معجزه کرد! آمدم بگویم اینهمه گفیتم دعا کنید
اینهمه اماممان دعــایش بالای سر من و توست... آن مادربزرگی که همه دعایش عاقب به خیری من و تو بود...
میخواست فقط "معجزه" شود، بیماران شفا یابند، من بزرگ شوم و امامم ظهور کند!
آن معجزه اتفاق افتاد! بیـــا ما نیز از محبت اماممان دعا کنیم با معجزه های کوچک خود ظهور کند.
اما در جامعه ای که بی شک میدانم بر دعــــا و نفــــــــس امامشــــ اینچنین استوار است
با افتخار سرم را بالا بیاورم که چه...من در این مملکت بیش از پیش که زن غربے تولید مکنم! ؟
خواهر کوچکی دارم که هنوز تکلیف نرسیده عاشق چادر بود
فکر می‌کنم تو هم به اندازه من، او را دوست داشته باشی اگر برایت بگویم که:
دنیایش تنگ و کوچک و بسته نیست. با همان چادر کوچکش دنیای بزرگی در دستانش دارد
آن قدر با محبت است که دوستانش دوره اش میکنند و به بودنش افتخار!
وقتی تکلـــیف رسیده بود میدیدم در سفر یا خرید با اشتیاق چادر به سر میکند...
امروز در حجوم بی حجابی دستانم را محکم میفشارد و تا مسجد مبهوت با من هم قدم میشود
چگونه به چشمان غریب جانمازم نگاه کنم و از شرم سر به زیر نیآورم... گم شده ام...
میان حجم انبوه این روزهای سخت...
غیر این نیست، دینم دین محب و مهربـــانی است... آری در این ماه مبارک گناهـــان نیز کاسته میشود
این را نه من، که آمار نشان میدهد... بیا ســـر این سفره افطاری لقمه ای حجاب بردار... هرچند سنگین
هرچند در این گرمـــا سخت باشد... تو نیز مهربان باش!
اول با خودت مهربان باشـــــــ...
برای تنت و روحت که ارزش قائل شدیــــ....
لطافتت آسمانی میشود .. آنوقت تو نیز سهم کوچکی خواهی داشت از سفــــــره آسمانی خدا

حمایت از موج وبلاگی
صبر ریحانه ها

" حجاب؛وقتی زنها مهربانتر می‌شوند" .

-------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
از وبلاگ چهارده آیینه حق


 
***
برای موج وبلاگی "صبر ریحانه ها"
---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
از وبلاگ زیتون

رُوی عن سیدنا جعفر ابن محمد الصادق علیه السلام:
«أَفْضَلُ الْجِهَادِ الصوْمُ فِى الْحَرّ.»1

و عن سیدنا امیرالمؤمنین علی ابن ابی طالب روحی فداه :
«المُجاهِدون تُفتَح لَهُم اَبوابُ السَّماء»2

از آقایمان امام صادق درودش باد نقل شده:
«از برترین جهادها، روزه در حرارت و گرما است.»

و از آقایمان امیرالمؤمنین جانم به فدایش نیز:
«درهای آسمان برای مجاهدان گشوده می شود.»

_____________________________

1. بحارالانوار جلد96 صفحه256
2. غرر الحکم و درر الکلم، شماره 1347
+ موج وبلاگی صبر ریحانه ها (تابستان+روزه+حجاب)

-------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

هوا گرم باشد
چند روز آب نخورده باشی
تشنه باشی
داغ شش برادر، دو پسر، 35 عمو زاده و برادر زاده و خواهر زاده و... دیده باشی
و میانه ی میدان هروله کنی برای نجات بچه ها
هوا گرم باشد، آن هم گرمای طاقت سوز عراق
سه روز آب نخورده باشی وچادر  خاکی میراث مادر را محکم گرفته باشی
امام زمانت را حسین علیه السلام را می بینی که لبخند می زند به رضایت
چادرم را که جابه جا می کنم این روزها روی سرم
سر صلاه ظهر، با دهان روزه و تشنه ی تشنه ی تشنه
حلاوت و خنکای نگاه مهربانت
از هر عسلی شیرین تر است
بانوی مهربانی که عاشق حسین علیه السلام بودی و حسین علیه السلام عاشق تو
---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
از وبلاگ عشقستان اسماعیل 

تابستان که می شود، عده ای گرما را بهانه بی حجابی در جامعه می کنند که فلان است و بهمان. اما دقیقاً همین عده در زمستان هم حجاب علیه السلامی ندارند.
محتاج نگاه
بگذارید اینگونه نگاه کنیم گرمای تابستان است. عده ای از سر دلسوزی نگران تو هستند که تو با این چادر سیاهت در این گرما از حال بروی و عده ای دیگر هم اینگونه در سر می پرورانند که این طفلی را نگاه کن. در این گرما چه فلاکتی می کشد با این چارقد! و چه بسا نگاه این عده هم از سر دلسوزی باشد ولی از نوع تحقیر و تمسخر. انگار که یکی چوب برداشته و ایستاده بالای سرم که چادر سرم کنم.
خب گروه اول، دلسوزی شان قابل احترام است اما بادی بگویم حجاب داشتن آن هم چادر در ظاهر شاید مشکل به نظر بیآید و چند درجه گرما را بیشتر از حد حس کنی و حتی بروی تا جایی که از حال بروی ولی جای نگرانی نیست.
گر نگهدار من آنست که من می دانم                                شیشه را در بغل سنگ نگه می دارد
و امّا دسته دوم باید به این گروه عرض کرد؛ آهای بعضی ها! چطور شما در سرما و گرما از خواب و خوراکتان می زنید تا به آرایش و بزکتان برسید تا وقتی در کوچه و خیابان ظاهر می شوید هرچه بیشتر جلب نظر کنید و نگاه های بیشتری را به سوی خود بکشانید؟؟!؟
(توجه کرده اید چقدر از خودگذشتگی دارید شماها!!؟ ) البته جای تحسین دارد سختی را به جان بخری تا نگاهی را جلب کنی. اما کدام نگاه ؟!؟
من نیز محتاج نگاهم! تابستان باشد و گرم باشد و چادر به سر کنی و دلبری کنی از خدایت. دلم ضعف می رود برای نگاهش.
تاج بندگی
این را هم بگویم که معتقدم حجاب جزئی از وجود یک زن است و چیزی جدای از او نیست که احساس سختی کند. مثل این است که مثلاً بگوئیم سختم است این دو دستم را با خودم ببرم و بیاورم با این زبان روزه!

چادر و حجاب من نیز جزئی از وجود من است و همه چیزش را به جان میخرم تا نگاهی را بر سرم احساس کنم و دلبری کنم از اهل آسمان و خدا مباهات کند به فرشتگانش که ببینید بنده ام را در اوج جوانی و زیبایی پسندی و جلوه گری که خلق و خوی سن اوست پا می گذارد روی خواسته ی دلش و خواست و طاعت مرا مقدم می دارد. اعتراف می کنم که تاج بندگی خدا را بر سر دارم وقتی:
تابستان باشد و گرمای خرما پزان باشد و روزه باشی و لب هایت خشک شود و گلویت خشک تر....

پی نوشت: لبیک به دعوت موج وبلاگی "صبر ریحانه ها"

به پیوست لبیک دعوت می کنم از مدیران محترم وبلاگ های ریگستان، طلبه های ونوسی، یادداشت های یک طلبه، نوای دل، دریای دل، راحیل، صفحات خط خطی، وائل، کاتب باشی، خط قرمزها، عکاس مسلمان، پری برای پریدن، کناد، سنگر انفرادی و فقهی و حقوقی که به این موج بپیوندند.

----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

از وبلاگ سراج 

                                                                 

هیچ کاری به فواید حجاب ندارم، کاری به اینکه در کجای قرآن اسم چادر آمده هم. بحثم مُضر یا مفید بودن پوشش نیست. فقط می‌خواهم بگویم، اگر به چیزی، هر موضوعی (خوب یا بد) اعتقاد پیدا کردی، اینگونه محکم پای آن بایست.
مثل این ریحانه‌های چادری که از داغی دنیا به زیر خنکای چادرشان پناه برده‌اند، مثل این بانو‌های چادری و غیرچادری محجبه، که ۱۵ ساعت روزه داری و هُرم گرمای تابستان هم، حرمت حجابشان را نمی‌کاهد.
اگر هر کس، به هر چیزی که معتقد بود پای آن اینگونه محکم می‌ ایستاد، دنیا گلستان می‌شد.
امروز هوا خیلی گرم بود و من که دارم از حال می‌روم. حالا هم که دارم این کلمات را کنار هم قرار می‌دهم تا اجابتی باشد به دعوتِ “صبر ریحانه‌ها” فقط ساعتی تا افطار باقی مانده. ریحانه‌ی من تازه از بیرون آمده. همینجور که دارد چادر‌ش را آویزان می‌کند لبخند دلبرانه‌ایی حواله‌ی من که این‌ گوشه‌ی اتاقم نشسته‌ام می‌کند و شادمانه می‌رود برای تدارک افطار. انگار در ماه میهمانی، او و اوها، میزبان‌ند.

آخدا؛ فکر می‌کردم فقط ما زمینی‌ها وقتی میز‌بان باشیم پُزِِ داشته‌هایمان را به مهمان می‌دهیم اما نگو تو هم انگار داری صبر ریحانه‌هایت را به رخ ما می‌کشانی، خوب، حق هم داری. این فرشته‌ها‌ی زمینی‌، تعبیر “انی اعلم ما لا تعلمون“‌ت هستند.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــبعدازنوشتــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
• (ان المؤمن أشد من زبر الحدید، ان الحدید اذا أدخل النار تغیر، و ان المؤمن لو قتل ثم نشر ثم قتل لم یتغیر قلبه)
امام صادق علیه السلام فرمود:  مومن از پاره های آهن سخت تر و استوارتر است، آهن را چون در کوره آتش بری تغییر می کند، اما مومن اگر کشته شود و زنده شود و باز کشته شود، هرگز تغییری در باور استوارش پدید نمی آید !

---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
از وبلاگ آینده از آن حزب الله

قرار است من اینجا از هنر مردم بنویسم. و تا الآن هم از این موضوع تخطی نکرده ام. از این به بعد هم تخطی نخواهم کرد. اما موضوع اینجاست که همیشه هنر مردم در دستنوشته ها و کاشی ها و در ودیوار که خلاصه نمی شود! یکبار مردم، اهالی غزه اند و هنرشان مقاومت. یکروز هنر مردم در راهپیمایی 22بهمن تجلی می کند. یک دفعه هم بعضی از این مردم می شوند مرد خدا و هنرشان می شود شهادت. و من باید برایشان بنویسم. اینبار اما هنر را دختران ما می آفرینند که گرمای تابستان از سنگر حجاب و روزه درنمی بردشان. بعضی ها گفتند این مسئله ی شخصی آن هاست. به ما ربطی ندار. برخی گفتند این ها به جو خانواده بر می گردد هنر نیست. بزرگواری هم فرمود این حرف ها شائبه ایجاد می کند. دین و دنیا قاطی می شود. اما به اعتقاد من حفظ سنگر حجاب و روزه در این فصل همانقدر مهم است که حفظ غزه. واین حجاب همانقدر قیمت دارد که آن خون. حالا نمی دانم چرا نباید این روزه داری و حجاب را تحسین نمود! این اثر ناقابل تقدیم به ریحانه های صبورمان:

و قابل توجه آنها که حجاب را به بهانه ی روزه، روزه را به بهانه ی گرما یا هر دو را به بهانه سومی رها می کنند
این پست به دعوت خواهر بزرگوارم (زیتون) تقدیم شد. من نیز از این دوستان دعوت می کنم:
وتر ، طراح جوان ، ترنج ، آرت مبارز ، گرافیک خانه ، دوئل ، پلخمون ، سنا ، دعبلانه ، شق القلم ، یک فیلم ساز ، لباس پلنگی ، فرزدق وار ، خدا بود و.... ، شلمرود ، چلچله ، آبی ، منچ ، عطر خاک ، ساقیانه ، نجوا به سبک ما ، همسایه ، هنر در مدرسه عشق ، لاهوتیان ،

تا با هر هنری که دارند دست به این تحسین بزنند.

---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
از وبلاگ گلمیخ

تابستان شود
زمستان شود
من همینم
چادرم هم همین است
اصلا من و او به هم عادت کرده ایم

او هم با من روزه میگیرد
او مرا کمک میکند بهتر روزه بگیرم
افضل الاعمال من است

راستی باید تقدیر کنیم
نه از خودمان
از چادر ، که روزه ی تابستان را لذت بخش کرد
و این همت شما دوستان را میرساند

أفضل الأعمال ما أکرهت نفسک علیه.
برترین کارها آنست که خویش را بانجام آن مجبور سازى

---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
از وبلاگ طلبه

تابستان باشد و گرمای خرما پزان. بعد دوست داشته باشی گوش به حرف خدایت بکنی؛ دوست داشته باشی جوری لباس بپوشی که خواسته، تو بمانی با چند متر پارچه که درجه پختن‌ت را هم بیشتر می‌کند! اما غمت نیست؛ دل وقتی بخواهد گرما و سرما نمی‌فهمد.
حالا بیایید معادله‌ بالا را در زمان ماه مبارک رمضان حل کنیم، چه جوابی می‌گیرید؟
روزه +گرما + حجاب. دقیقا به خاطر همین ویژگی‌هاست که خیلی وقت‌ها مشتاق "ریحانه" بودنمان می‌شویم. مشتاق برای این همه چیزهایی که خیلی‌هاش به راحتی کنار هم قرار نمی‌گیرد، و اگر امر او نباشد با دودوتا چهارتا کردن‌های ما منطقی به نظر نمی‌رسند، اما  وقتی که پای رفاقت تو وسط باشد، همه‌ی معادله‌ها جور دیگری می‌شوند. جان‌باختن ‌ها، دل‌دادن ها، دل‌کندن ها...

همه این‌ها جای تحسین دارد، حالا تقدیر اصلی کار خود حضرت حق است. اما ما هم وظیفه خود دیدیم که تشکر کنیم هر چند کوچک و همین باعث شد تا یک موج راه بیاندازیم و همه "ریحانه" ها دور هم جمع شویم، در 4 زمینه عکس، گرافیک، نظم و نثر با موضوع پوشش، روزه و تابستان کار کنیم تا شفاف‌تر شود جواب این معادله برای خیلی‌هایی که تعجب می‌کنند از "صبر ریحانه‌ها".
از همه‌ی طراح‌ها، گرافیست‌ها، هنرمندها، خلاق‌ها اعم از زن و مرد، پیر و جوان دعوت ویژه می‌شود که درباره تابستان+حجاب+روزه، بنویسند، عکس بگیرند یا طرح بزنند و همراه ما باشند در این موج تا عید فطر که به ساحل برسیم.
***
این هم آدرس وبلاگ موج: http://reyhaaneha.ir/
از دوستان زیر نیز دعوت می شود ؛ تا با قلم و طرح های خود همراه و حامی ما باشند:
-------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
از وبلاگ: زیتون